تو را میبینم و هر دم فرو میریزم از بنیان
تو را میبینم و هر دم فرو میریزم از بنیان
منی که متروپل بودم برای شهر آبادان
قدم بر دیده ام بگذار و روی پلک من بنشین
که ابرو پرز ابریشم وَ پلکم قالی کرمان
اگرچه روی پیشانی خطوط مبهمی دارم
منم چون کوزه ای کهنه درون موزه ی کاشان
دو دستم را ببر در مو میان پیچ چالوسش
بکِش ما رابه آغوشت به ییلاقی ترین گیلان
لبانت پسته ی خندان به روی شاخه ها
ومن هم میان باغ رفسنجان درانتظارهستم
نفس بالا نمی آید ، گرفته سینه ام بی تو
شدم تندیس آزادی ولی در دوده ی تهران
دلم تنگ و دلم تنگ و ،دلم تنگ و دلم تنگست
شبیه تنگه هرمز کنار خاک هرمزگان
و من هم اهل نیشابور و از موی تو آویزان
#علی_قهرمانی
🌸❤️
منی که متروپل بودم برای شهر آبادان
قدم بر دیده ام بگذار و روی پلک من بنشین
که ابرو پرز ابریشم وَ پلکم قالی کرمان
اگرچه روی پیشانی خطوط مبهمی دارم
منم چون کوزه ای کهنه درون موزه ی کاشان
دو دستم را ببر در مو میان پیچ چالوسش
بکِش ما رابه آغوشت به ییلاقی ترین گیلان
لبانت پسته ی خندان به روی شاخه ها
ومن هم میان باغ رفسنجان درانتظارهستم
نفس بالا نمی آید ، گرفته سینه ام بی تو
شدم تندیس آزادی ولی در دوده ی تهران
دلم تنگ و دلم تنگ و ،دلم تنگ و دلم تنگست
شبیه تنگه هرمز کنار خاک هرمزگان
و من هم اهل نیشابور و از موی تو آویزان
#علی_قهرمانی
🌸❤️
۲.۷k
۱۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.