٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت65-
من:همون طور که اول هم گفتم بیکار نیستم؛بیکار نیستم که بشینم حدس و گمانهای مزخرف تورو باور کنم
×:{بانیشخند}هه! وقتی یه بلایی سرت آورد اون وقت میگی ایکاش به حرفهام گوش کرده بودی و ازش فاصله میگرفتی!
من:{بانیشخندپررنگترازاون}باشه
امیدوارم همچین روزی برسه!!
(یه نگاه به ساعت گوشیش میندازه)
×:مطالب مهمتری هم هست که باید میگفتم ولی حیف که کار دارم...
[من:آره جون عمهت، نمیخواد تری که زدیو جمع کنی]
×:امیدوارم در آینده ببینمت و یه چیزیم مهمونت کنم؛)
من:امیدوارم هیچوقت دیگه مجبور نباشم دقایقمو با دیدن روی نحست بریزم دور!
×:(همچنان اینکه بلند میشه)درمورد حرفهام حتما فکرکن
من:{حالتتکهای}نیازی نیست
(زودتر از اون مکانو ترک میکنم و به سئویون زنگ میزنم)
+:کجایی الان؟!
-:بازم؟!
+:نه؛ پاشدم میخوام برم خونه
-:اوه از لحن تندت معلومه اصلا اعصاب نداری...
صبر کن الان میام همون جایی که پیاده شدی(و قطع میکنه
میرم مکان موردنظر میایستم و زمانی که میرسه به سرعت سوار میشم)
س.ی:چی بهت گفت که اعصابت به هم ریخته؟!
من:فقط قیافه بادمجون مانندش اعصابمو خط خطی کرده
س.ی:آخیی؛ خب بجاش الان بشین تا دلت میخواد منو نگاه کن که اعصابت خوب بشه:]
من:(یه نگاه معنادار بهش میندازم)اعتماد به نفس نیست که:/
س.ی:عهه من چمه به این خوشگلیی
دلتم بخواادد(دست به سینه میشه و حالت قهر روشو ازم برمیگردونه)
من:(تک خندهای میکنم)خیلیخب باشه قهر نکن کوچولو اصلا تو شبیه ستارههای توی آسمونی که آدم دلش میخواد از زمانی که پدیدار میشی تا محو شدنت فقط به تو نگاه کنه!
س.ی:(حالت کیوت به خودش میگیره)جدیی؟!
من:البته البته
و این ستاره خوشگل قصد داره وقتی رسیدیم واسه تک تک حرفای اون دلیل منطقی بیاره!!
س.ی:(ماشینو روشن میکنه)ایبابا ایبابا
×:{بانیشخند}هه! وقتی یه بلایی سرت آورد اون وقت میگی ایکاش به حرفهام گوش کرده بودی و ازش فاصله میگرفتی!
من:{بانیشخندپررنگترازاون}باشه
امیدوارم همچین روزی برسه!!
(یه نگاه به ساعت گوشیش میندازه)
×:مطالب مهمتری هم هست که باید میگفتم ولی حیف که کار دارم...
[من:آره جون عمهت، نمیخواد تری که زدیو جمع کنی]
×:امیدوارم در آینده ببینمت و یه چیزیم مهمونت کنم؛)
من:امیدوارم هیچوقت دیگه مجبور نباشم دقایقمو با دیدن روی نحست بریزم دور!
×:(همچنان اینکه بلند میشه)درمورد حرفهام حتما فکرکن
من:{حالتتکهای}نیازی نیست
(زودتر از اون مکانو ترک میکنم و به سئویون زنگ میزنم)
+:کجایی الان؟!
-:بازم؟!
+:نه؛ پاشدم میخوام برم خونه
-:اوه از لحن تندت معلومه اصلا اعصاب نداری...
صبر کن الان میام همون جایی که پیاده شدی(و قطع میکنه
میرم مکان موردنظر میایستم و زمانی که میرسه به سرعت سوار میشم)
س.ی:چی بهت گفت که اعصابت به هم ریخته؟!
من:فقط قیافه بادمجون مانندش اعصابمو خط خطی کرده
س.ی:آخیی؛ خب بجاش الان بشین تا دلت میخواد منو نگاه کن که اعصابت خوب بشه:]
من:(یه نگاه معنادار بهش میندازم)اعتماد به نفس نیست که:/
س.ی:عهه من چمه به این خوشگلیی
دلتم بخواادد(دست به سینه میشه و حالت قهر روشو ازم برمیگردونه)
من:(تک خندهای میکنم)خیلیخب باشه قهر نکن کوچولو اصلا تو شبیه ستارههای توی آسمونی که آدم دلش میخواد از زمانی که پدیدار میشی تا محو شدنت فقط به تو نگاه کنه!
س.ی:(حالت کیوت به خودش میگیره)جدیی؟!
من:البته البته
و این ستاره خوشگل قصد داره وقتی رسیدیم واسه تک تک حرفای اون دلیل منطقی بیاره!!
س.ی:(ماشینو روشن میکنه)ایبابا ایبابا
۹۷۱
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.