میخوام رمان شروع کنمممممم بریم
*پارت¹*
*وقتی رییس مافیا عاشقت میشه*
یونا: حالاااا قراره چیکار کنیم؟؟؟
جولیا: اگع بیاد چییی
یونا: وای خدایااااا
ا/ت: میشه بس کنید
سلنا:چیو بس کنیم اون.....گفت ...گفت که یه سال دیگ همین موقع میاد
ا/ت: نمیدونممممم نمیدونم باید چیکار کنیم
یونا: ای کاش ....ای کاش هیچ وقت پیشش نمیرفیتم😢
جولیا: اون میاد و میکشمون مطمئنم
یونا: نهههههههه.....خدایاااااا
ا/ت: جولیاااااا میشه ایقد چرت نگیی بسهههه
سلنا: میگید چیکار کنیم ما الان ......هیچ پولی نداریم
ا/ت: جورش میکنیم نگران نباشید
تا ساعت ۱۰ شب همنجور داشتین بحث میکردین تا اینکه یه صدایی از بیرون اومد
ا/ت : هوششششش
یونا: اون.....اومد
ا/ت: ساکت من در و باز میکنم
یواش رفتی سمت در و با یه ضربه بازش کردی اما کسی نبود خواستی در و ببندی که اومد جلو
جیمین: به به ....سلام خانم کیمم
ا/ت:س..سلام
جیمین: عاااا.....مهمون و که دم در نگه نمیدارن
بعد این حرف از بغل ا/ت اومد داخل و نشست روی کاناپه و پاشو گذاشت روی اون پاش بادیگارداشم یه عده بغلش وایساده بودن یه عده هم پیش دخترا وایساده بودن
جیمین: خب....خانم کیم ا/ت قرارمون که یادت نرفته.....هومم؟؟ پارسال همین موقع ....بود ....یادته یاااا یادآوری کنم ......
فلش بک یه سال پیش
ا/ت ویو
امروز قرار باهاش ملاقات کنم پس بهتر هواسم و جمع کنم قرار شد که فقط من برم پیشش چون از نظر بچه ها من بهتر جواب میدم و تو این شرایط خونسرد ترم و...
منشی: خانم می تونید برید داخل
ا/ت: بله ممنون
بعد این حرف منشی رفتم سمت در و در زدم با صدای داخل اتاق وارد شدم
ا/ت: سلام
جیمین: سلام بشین
ا/ت: چشم
بعد از اینکه نشستم شروع کرد
جیمین: خب؟
ا/ت:من اومدم اینجا تا ازتون کمک بگیرم
جیمین: خب
ا/ت: یه نفس عمیق کشیدی و ......:اومدم ازتون پول قرض بگیرم همنطور که شنیدم شما به ادم هایی مثل ما کمک میکنید م...ما فقط یکم پول برای سرمایه میخوایم و قتی موفق شدیم پول شما رو بر میگردونیم ...تمام و......کمال
جیمین: خب
ا/ت: خب چی؟
جیمین: از خودتون بگید اممممم بالاخره باید بدونم به کیا دارم پول میدم هممم؟
ا/ت: خب.... اسم من کیم ا/ت هست ما ...کلا چهار نفریم من با سه تا دختر دیگه یونا، سلنا وجولیا کار میکنم و باید بگم که اونا بهترین دوستامن ....
جیمین: خانواده؟
ا/ت: من از .......از بچگی پدر و مادر نداشتم ..ی....یعنی اونا رو ندیدم یونام مادرش فوت کرده و پدرشم مریضه داخل بیمارستانه جولیا بهترین دوستم اون هم مثل منه..باهم تو پرورشگاه دوست شدیم از ۱۲ سالگی سلنا هم با خواهرش زندگی میکنه
جیمین: خب؟
ا/ت: خب که چیی؟
جیمین: سوال من و با سوال جواب نده فهمیدی؟
ا/ت : چی ب..بگم
جیمین:.....
امیدوارم خوشتون بیاد:)
*وقتی رییس مافیا عاشقت میشه*
یونا: حالاااا قراره چیکار کنیم؟؟؟
جولیا: اگع بیاد چییی
یونا: وای خدایااااا
ا/ت: میشه بس کنید
سلنا:چیو بس کنیم اون.....گفت ...گفت که یه سال دیگ همین موقع میاد
ا/ت: نمیدونممممم نمیدونم باید چیکار کنیم
یونا: ای کاش ....ای کاش هیچ وقت پیشش نمیرفیتم😢
جولیا: اون میاد و میکشمون مطمئنم
یونا: نهههههههه.....خدایاااااا
ا/ت: جولیاااااا میشه ایقد چرت نگیی بسهههه
سلنا: میگید چیکار کنیم ما الان ......هیچ پولی نداریم
ا/ت: جورش میکنیم نگران نباشید
تا ساعت ۱۰ شب همنجور داشتین بحث میکردین تا اینکه یه صدایی از بیرون اومد
ا/ت : هوششششش
یونا: اون.....اومد
ا/ت: ساکت من در و باز میکنم
یواش رفتی سمت در و با یه ضربه بازش کردی اما کسی نبود خواستی در و ببندی که اومد جلو
جیمین: به به ....سلام خانم کیمم
ا/ت:س..سلام
جیمین: عاااا.....مهمون و که دم در نگه نمیدارن
بعد این حرف از بغل ا/ت اومد داخل و نشست روی کاناپه و پاشو گذاشت روی اون پاش بادیگارداشم یه عده بغلش وایساده بودن یه عده هم پیش دخترا وایساده بودن
جیمین: خب....خانم کیم ا/ت قرارمون که یادت نرفته.....هومم؟؟ پارسال همین موقع ....بود ....یادته یاااا یادآوری کنم ......
فلش بک یه سال پیش
ا/ت ویو
امروز قرار باهاش ملاقات کنم پس بهتر هواسم و جمع کنم قرار شد که فقط من برم پیشش چون از نظر بچه ها من بهتر جواب میدم و تو این شرایط خونسرد ترم و...
منشی: خانم می تونید برید داخل
ا/ت: بله ممنون
بعد این حرف منشی رفتم سمت در و در زدم با صدای داخل اتاق وارد شدم
ا/ت: سلام
جیمین: سلام بشین
ا/ت: چشم
بعد از اینکه نشستم شروع کرد
جیمین: خب؟
ا/ت:من اومدم اینجا تا ازتون کمک بگیرم
جیمین: خب
ا/ت: یه نفس عمیق کشیدی و ......:اومدم ازتون پول قرض بگیرم همنطور که شنیدم شما به ادم هایی مثل ما کمک میکنید م...ما فقط یکم پول برای سرمایه میخوایم و قتی موفق شدیم پول شما رو بر میگردونیم ...تمام و......کمال
جیمین: خب
ا/ت: خب چی؟
جیمین: از خودتون بگید اممممم بالاخره باید بدونم به کیا دارم پول میدم هممم؟
ا/ت: خب.... اسم من کیم ا/ت هست ما ...کلا چهار نفریم من با سه تا دختر دیگه یونا، سلنا وجولیا کار میکنم و باید بگم که اونا بهترین دوستامن ....
جیمین: خانواده؟
ا/ت: من از .......از بچگی پدر و مادر نداشتم ..ی....یعنی اونا رو ندیدم یونام مادرش فوت کرده و پدرشم مریضه داخل بیمارستانه جولیا بهترین دوستم اون هم مثل منه..باهم تو پرورشگاه دوست شدیم از ۱۲ سالگی سلنا هم با خواهرش زندگی میکنه
جیمین: خب؟
ا/ت: خب که چیی؟
جیمین: سوال من و با سوال جواب نده فهمیدی؟
ا/ت : چی ب..بگم
جیمین:.....
امیدوارم خوشتون بیاد:)
۳۱.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.