فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:68
.............................................................
کره شمالی عمارت/
فلش بک/
رزی: هی تو چته همش دنبالمی؟!
جیمین: میخوام باهات حرف بزنم
رزی: بگو میشنوم؟!
جیمین :باهام بیا بریم تو اتاق من دایون فعلا داره غذا درست میکنه
جیمین سمت اتاق رفت و رزی هم دنبالش
رزی: خب دیگه بگو چی میخوای ؟!
جیمین: خب ما .. خب
رزی: نمیگی برم؟!
جیمین: رزی ببین من چیزه...
رزی: الکلی وقت آدمو میگری
رزی میخواست بره که جیمین دستاشو گرفت و روبه خودش برش گردون اجازه حرف زدن به رزی نداد و لباشو رو لبای رزی انداخت رزی فقط با چشمای گرد شده به جیمین نگاه میکرد جیمین مک محکمی به لب پایینش زد و از جدا شد
جیمین: رزی من نمیدونم چجوری این اتفاق افتاد ولی من .. دوست دارم! ولی اگه تو منو دوس..
حرف جیمین تموم نشده بود که رزی یقه جیمین رو گرفت و محکم تر لبای جیمین رو به بازی گرفت کمی ازش فاصله گرفت و با لبخند بهش گفت
رزی: منم دوست دارم!
پایان فلش بک/
جنی: آی خدا باید تا صبح شاهد ناله های شما دوتا باشم
رزی: اونی!
لیسا:خب دیگه منتظر بچه بعدی هستیم
رزی خجالت میکشید دستاشو شست و جلو صورتش گرفت و از اونجا خارج شد
لیسا: واقعا نگرانشونم
جنی: چرا؟!
لیسا: سازمان! اگر بفهمن قطعا هردو اخراج میشن
جنی: بهشون بگو جلو جین و کانگ هی زیاد به دستو پای هم نپیچن بقیشو خودم درست میکنم
لیسا: اوکی.. راستی فاک یو کیم جنی!
جنی: جان؟!
لیسا: جدیدا بهم بیمحلی میکنی!
جنی: هی بیخیال من همیشه برای تو وقت دارم راستی امشب باید جایی برم باهام میای؟!
لیسا: چرا که نه!
جنی: به کسی نگو نمیخوام بقیه بفهمن
لیسا: اوکی خانوم کیم
لیسا: راستی دایونم مدتیه تو خودشه مثل قبل با جیمین دعوا نمیکنه و .. کلا تو خودشه!
جنی: هرچی باشه به اون کانگ هی ربط داره!
لیسا: نکنه عاشقش شده!
جنی: شاید
پارت:68
.............................................................
کره شمالی عمارت/
فلش بک/
رزی: هی تو چته همش دنبالمی؟!
جیمین: میخوام باهات حرف بزنم
رزی: بگو میشنوم؟!
جیمین :باهام بیا بریم تو اتاق من دایون فعلا داره غذا درست میکنه
جیمین سمت اتاق رفت و رزی هم دنبالش
رزی: خب دیگه بگو چی میخوای ؟!
جیمین: خب ما .. خب
رزی: نمیگی برم؟!
جیمین: رزی ببین من چیزه...
رزی: الکلی وقت آدمو میگری
رزی میخواست بره که جیمین دستاشو گرفت و روبه خودش برش گردون اجازه حرف زدن به رزی نداد و لباشو رو لبای رزی انداخت رزی فقط با چشمای گرد شده به جیمین نگاه میکرد جیمین مک محکمی به لب پایینش زد و از جدا شد
جیمین: رزی من نمیدونم چجوری این اتفاق افتاد ولی من .. دوست دارم! ولی اگه تو منو دوس..
حرف جیمین تموم نشده بود که رزی یقه جیمین رو گرفت و محکم تر لبای جیمین رو به بازی گرفت کمی ازش فاصله گرفت و با لبخند بهش گفت
رزی: منم دوست دارم!
پایان فلش بک/
جنی: آی خدا باید تا صبح شاهد ناله های شما دوتا باشم
رزی: اونی!
لیسا:خب دیگه منتظر بچه بعدی هستیم
رزی خجالت میکشید دستاشو شست و جلو صورتش گرفت و از اونجا خارج شد
لیسا: واقعا نگرانشونم
جنی: چرا؟!
لیسا: سازمان! اگر بفهمن قطعا هردو اخراج میشن
جنی: بهشون بگو جلو جین و کانگ هی زیاد به دستو پای هم نپیچن بقیشو خودم درست میکنم
لیسا: اوکی.. راستی فاک یو کیم جنی!
جنی: جان؟!
لیسا: جدیدا بهم بیمحلی میکنی!
جنی: هی بیخیال من همیشه برای تو وقت دارم راستی امشب باید جایی برم باهام میای؟!
لیسا: چرا که نه!
جنی: به کسی نگو نمیخوام بقیه بفهمن
لیسا: اوکی خانوم کیم
لیسا: راستی دایونم مدتیه تو خودشه مثل قبل با جیمین دعوا نمیکنه و .. کلا تو خودشه!
جنی: هرچی باشه به اون کانگ هی ربط داره!
لیسا: نکنه عاشقش شده!
جنی: شاید
۳.۵k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.