چوپانی ماری را
چوپانی ماری را
ازمیان بوته های آتش گرفته نجات داد
و درخورجین گذاشته وبه راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از
خورجین بیرون آمد و گفت:
به گردنت بزنم یا به لبت؟
چوپان گفت : آیاسزای خوبی این است؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است...!!!
و قرار شد تا از کسی سوال کنند،
به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره ی کار را.
روباه گفت : من تا صورت واقعه
را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته و مار را درون بوته های آتش
انداختند ، مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود.
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود.
نه مثل مار بد بود
باید مثل روباه بود و دانست
چه کسی ارزش خوبی کردن دارد!🙂🕊❤
ازمیان بوته های آتش گرفته نجات داد
و درخورجین گذاشته وبه راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از
خورجین بیرون آمد و گفت:
به گردنت بزنم یا به لبت؟
چوپان گفت : آیاسزای خوبی این است؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است...!!!
و قرار شد تا از کسی سوال کنند،
به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره ی کار را.
روباه گفت : من تا صورت واقعه
را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته و مار را درون بوته های آتش
انداختند ، مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود.
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود.
نه مثل مار بد بود
باید مثل روباه بود و دانست
چه کسی ارزش خوبی کردن دارد!🙂🕊❤
۲.۴k
۲۹ مهر ۱۴۰۳