به التهاب ناگهانی دیدن یک آدم زیبا فکر کن. به خواستن. به
به التهاب ناگهانی دیدن یک آدم زیبا فکر کن. به خواستن. به غرق شدن در خیال، وقتی داری نگاهش میکنی که حرف میزند و میخندد و حواسش به تو نیست. به پوست نرم سر انگشتهای کشیده بلندش فکر کن وقتی روی پوست کمرت آهسته می رقصد. به لبانش، کندوی عسل بهشت. به چشمهایش فکر کن وقتی نگاهت می کند و ته چشمش می بینی که چه دوستت دارد. به صدایش فکر کن وقتی با ساده ترین کلمات مدهوشت می کند. وقتی می پرسد خوبی؟، و تو خوب ترین خوب دنیا می شوی. به بودنش فکر کن. به داشتن، به دلادل زیستن، به تناتن گذراندن روزها و شبها، به بوسه و آغوش و قدم زدن در خیابان های شلوغ و بستنی دستگاهی خوردن و ساعتها حرفهای بی ربط زدن و خندیدن و گور پدر دنیا.
به اینها فکر کن لاکردار. چه مرگت شده که فقط بلدی به لحظه خداحافظی فکر کنی و عذاب ممتد بعدش؟ چه مرگت شده که پشت هر نوازشی شکنجه دوری را می بینی ؟ چه خیری دیده ای از این غار متروک نمور ؟ با توام، های، منِ من، مترسکِ لالِ تنها ........
به اینها فکر کن لاکردار. چه مرگت شده که فقط بلدی به لحظه خداحافظی فکر کنی و عذاب ممتد بعدش؟ چه مرگت شده که پشت هر نوازشی شکنجه دوری را می بینی ؟ چه خیری دیده ای از این غار متروک نمور ؟ با توام، های، منِ من، مترسکِ لالِ تنها ........
۲۶.۶k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.