به تو که فکر می کنم لبانم بی اختیار شکلِ لبخند میشوند
به تو که فکر میکنم لبانم بی اختیار شکلِ لبخند میشوند
انگشتانم ناخواسته لابه لایِ خودشان به دنبالِ آخرین ذرّاتِ جا مانده از آرامشِ دست هایِ تو میگردند
چشمانم ناخود آگاه در تاریکیِ اتاق و درحالِ غرق شدن در خاطراتت تو را میجویند
دستِ خودم نیست که گوش هایم صدایِ چرخاندنِ کلیدِ تو را در قفلِ خانه میشنوند
پاهایم بیاراده مرا به سمتِ درِ زنگار بستهیِ خانه میبرند
به اِذنِ یادت ، با همهیِ وجود میآیم که تو را ببینم
تو را لمس کنم .
ولی ....
و اینگونه است که من شبی ده ها بار زنده به گور میشوم .
میگویم دل آرایِ بی همتایِ من ؛
خدا کند تو هم شبی بی اراده گذرت به این خیابان و خانهیِ من بیافتد تا دستی به صورتِ پیر و بی جانم بکشی ،
و چشم هایِ به راه مانده ام را با انگشتانت ببندی تا راحت بمیرم .
و ای کاش کاری که خواسته هایت بامن کردند را ، شبی ناخواسته هایت جبران کنند .
#فاطی_جوونی
#لحظه_های_بی_قراری
انگشتانم ناخواسته لابه لایِ خودشان به دنبالِ آخرین ذرّاتِ جا مانده از آرامشِ دست هایِ تو میگردند
چشمانم ناخود آگاه در تاریکیِ اتاق و درحالِ غرق شدن در خاطراتت تو را میجویند
دستِ خودم نیست که گوش هایم صدایِ چرخاندنِ کلیدِ تو را در قفلِ خانه میشنوند
پاهایم بیاراده مرا به سمتِ درِ زنگار بستهیِ خانه میبرند
به اِذنِ یادت ، با همهیِ وجود میآیم که تو را ببینم
تو را لمس کنم .
ولی ....
و اینگونه است که من شبی ده ها بار زنده به گور میشوم .
میگویم دل آرایِ بی همتایِ من ؛
خدا کند تو هم شبی بی اراده گذرت به این خیابان و خانهیِ من بیافتد تا دستی به صورتِ پیر و بی جانم بکشی ،
و چشم هایِ به راه مانده ام را با انگشتانت ببندی تا راحت بمیرم .
و ای کاش کاری که خواسته هایت بامن کردند را ، شبی ناخواسته هایت جبران کنند .
#فاطی_جوونی
#لحظه_های_بی_قراری
۵.۲k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.