The crown is cursed
The crown is cursed
تاج نفرین شده!
اسم شخصیت ها: سون،بورا،سجو
توضیح:خب این در واقعه یه رمان هستش که خودم تصمیم گرفتم بنویسم البته که کتاب تاج نفرین شده رو شنیده باشید که شنیدید و شاید داستان نشو خوندید ولی من یکم تغییر ایجاد کردم و این رو به شخیصت های کره ای عوض کردم و حتی شخصیت ها هم همین طور
رمان یه طور عاشقانه و پر ماجرا هستش
سون دختری که پیش جادوگر بزرگ شده
بورا دختری که توی قصر بزرگ شده کنار مادربزرگش سجو
البته سون رو توی سه سالگی از دست مامان بزرگش دزدیدن جادوگره که اسمش چوهستش و بخاطر.....
چو:امروز روز خوبیه باید برای مهمونی جادوگری آماده شم
سون:میشه منم برم یکم بیرون لطفاً
چو:تو با خودت چی فکر کردی دختره ی احمق !برو اتاقت
سون:باشه
شروع به گریه کردن
چو:من رفتم حواست باشه پاتو از گیلیمت دراز نکنی بیرون بری اون زن نو میکشم من فردا صبح برمیگردم
سون:چشم نه برای چی بیرون برم اینجا که خیلی خوبه
چو: امیدوارم (رفت)
سون:آخه من چه گناهی کردم که باید گیر اون زن احمق بیوفتم
هان یه شاهزاده اس که عاشق قدم زدن توی جنگله
پشت برگ های مه آلود اون در وصل میشه به خونه ی جادوگر
هان :وای چقدر امروز هوا خوبه ها صدای چی بود!!!
هان:صدا از پشت برگ اس
برگ هارو میزنه کنار
روی در علامت ¥ داشت (نماد جادوگری)
هان:این دیگه چه کوفتیه
در رو باز میکنه و به کلی پله میخوره
هان:ای لعنتی گندش بزنن چرا این همه پله اااا یعنی اون بالا چیه
سون:صدای چی بود !
هان:کسی اون بالاستتت
سون:ااا این کیه واییی بلخرههه راه نجاتت پیدا شد ولی آخه صدا از کجا میاد
پشت کتابخونه یه در مخفی!
سون:وای این دره پشت کتابخونه بود صدا از اینجاسس اهه چقدر پله
....
....
رفتن از پله بالا هان
رفتن به پایین سون
سون:وای همه جا تاریکه
ااا
هان :تو کی هستی
سون:اا سلام من سونم تو کی هستی که منو پیدا کردی اصلا چطور راه رو فهمیدی
هان: من تو جنگل بودم
سون:اینجا خطرناکه خیلی هم خطرناکه باید بری
هان:ولی تو چرا اینجا می مونی
سیستم آژیر باز شدن در های خونه جادوگر
موش های کندویی سمی در حال حرکت
سون:وایی بدو بروووو درو ببند بدوو
هان: اینجا چه خبرهه
سون:بدو در رو ببند چرا به نشان دست زدیی.
هان:بدو فرار کنیم
سون: من نمیتو..
هان:بدو بپر روی دوشم خودم میبرمت پایین بدو
سون:باشه ولی سریع
هشتار در ها در حال بسته شدن
هان: محکم بگیر
سون:برووووو بدوو
از پله قل میخورن میوفتن توی جنگل و چون شیب داره هی قل میخورن
تا میرسن به سرزمین ملکه سجو..
سون:اااا
هان:ااآاااااااااا
بلاخره وای می ستن
سون: وای فکر کنم مغزم جابه جا شد آخ کمرم
هان: حالت خوبه؟ببخشید من
سون:حالم خوبه عالی...
یه غریبه اون دو تا رو میگیره و.....
پایان پارت اول منتظر پارت دوم باشید
بای
تاج نفرین شده!
اسم شخصیت ها: سون،بورا،سجو
توضیح:خب این در واقعه یه رمان هستش که خودم تصمیم گرفتم بنویسم البته که کتاب تاج نفرین شده رو شنیده باشید که شنیدید و شاید داستان نشو خوندید ولی من یکم تغییر ایجاد کردم و این رو به شخیصت های کره ای عوض کردم و حتی شخصیت ها هم همین طور
رمان یه طور عاشقانه و پر ماجرا هستش
سون دختری که پیش جادوگر بزرگ شده
بورا دختری که توی قصر بزرگ شده کنار مادربزرگش سجو
البته سون رو توی سه سالگی از دست مامان بزرگش دزدیدن جادوگره که اسمش چوهستش و بخاطر.....
چو:امروز روز خوبیه باید برای مهمونی جادوگری آماده شم
سون:میشه منم برم یکم بیرون لطفاً
چو:تو با خودت چی فکر کردی دختره ی احمق !برو اتاقت
سون:باشه
شروع به گریه کردن
چو:من رفتم حواست باشه پاتو از گیلیمت دراز نکنی بیرون بری اون زن نو میکشم من فردا صبح برمیگردم
سون:چشم نه برای چی بیرون برم اینجا که خیلی خوبه
چو: امیدوارم (رفت)
سون:آخه من چه گناهی کردم که باید گیر اون زن احمق بیوفتم
هان یه شاهزاده اس که عاشق قدم زدن توی جنگله
پشت برگ های مه آلود اون در وصل میشه به خونه ی جادوگر
هان :وای چقدر امروز هوا خوبه ها صدای چی بود!!!
هان:صدا از پشت برگ اس
برگ هارو میزنه کنار
روی در علامت ¥ داشت (نماد جادوگری)
هان:این دیگه چه کوفتیه
در رو باز میکنه و به کلی پله میخوره
هان:ای لعنتی گندش بزنن چرا این همه پله اااا یعنی اون بالا چیه
سون:صدای چی بود !
هان:کسی اون بالاستتت
سون:ااا این کیه واییی بلخرههه راه نجاتت پیدا شد ولی آخه صدا از کجا میاد
پشت کتابخونه یه در مخفی!
سون:وای این دره پشت کتابخونه بود صدا از اینجاسس اهه چقدر پله
....
....
رفتن از پله بالا هان
رفتن به پایین سون
سون:وای همه جا تاریکه
ااا
هان :تو کی هستی
سون:اا سلام من سونم تو کی هستی که منو پیدا کردی اصلا چطور راه رو فهمیدی
هان: من تو جنگل بودم
سون:اینجا خطرناکه خیلی هم خطرناکه باید بری
هان:ولی تو چرا اینجا می مونی
سیستم آژیر باز شدن در های خونه جادوگر
موش های کندویی سمی در حال حرکت
سون:وایی بدو بروووو درو ببند بدوو
هان: اینجا چه خبرهه
سون:بدو در رو ببند چرا به نشان دست زدیی.
هان:بدو فرار کنیم
سون: من نمیتو..
هان:بدو بپر روی دوشم خودم میبرمت پایین بدو
سون:باشه ولی سریع
هشتار در ها در حال بسته شدن
هان: محکم بگیر
سون:برووووو بدوو
از پله قل میخورن میوفتن توی جنگل و چون شیب داره هی قل میخورن
تا میرسن به سرزمین ملکه سجو..
سون:اااا
هان:ااآاااااااااا
بلاخره وای می ستن
سون: وای فکر کنم مغزم جابه جا شد آخ کمرم
هان: حالت خوبه؟ببخشید من
سون:حالم خوبه عالی...
یه غریبه اون دو تا رو میگیره و.....
پایان پارت اول منتظر پارت دوم باشید
بای
۱۹۲
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.