خسته ام . ولی خواب کفاف نمی دهد . درد دارم . ولی درمانی ب
خسته ام . ولی خواب کفاف نمیدهد . درد دارم . ولی درمانی برایش نمیابم . آری . ضعیف تر از همیشه . نیازمند تر از همیشه . نیازمندت هستم . اما آیا تو میدانی؟ .
فکر نمیکنم . به دادم برس! . ای درمان زخم های من . طاقتم دیگر دارد طاق میشود . پس تو کجایی . نکند که مرا به دست فراموشی سپرده ایی . دُردانه ی من . در من چیزی گمشده . نمیدانم چه بود ؟. نمیدانم چرا به اون نیاز دارم . ولی به درستی میدانم که جای خالی او درد میکند . دردی ک هر روز آن را به دوش میکشم و دَم نمیزنم . دردی که نمیتوانم توصیفش کنم . این درد طاقت فرساست . مرا دور میکند. مرا غمگین میکند . مرا خشمگین میکند . خسته ام کرده . نمیتوانم این درد را با کسی شریک شوم . اما دلم میخواست که تو بودی . تا شاید کمی فقط درصدی از این درد را تسکین میدادی . در آن صورت بیشتر از الان و هر کس دیگری از این درد استقبال میکردم . تو نمیدانی . تو نمیدانی ک این زمان چقدر سخت میگذرد . تو نیستی و جایت در زندگی من خالیست . من تمام مدت در حال حسرت خوردن هستم . میبینی ک چه به روزم آمده . دلم سخت هوایت را کرده . دلم حل شدن در آغوشت را میطلبد .اما . اما تو کجایی . کجایی دُردانه ی من . این دختر به بودنت . به حرف زدن با تو نیازمند است . کاش بیایی . بیا که خون به جگر شدم . بیا که دیگر چشمانم سوی دیدن ندارد . بیا که اشک هایم دارد تمام میشود . بیا .
فکر نمیکنم . به دادم برس! . ای درمان زخم های من . طاقتم دیگر دارد طاق میشود . پس تو کجایی . نکند که مرا به دست فراموشی سپرده ایی . دُردانه ی من . در من چیزی گمشده . نمیدانم چه بود ؟. نمیدانم چرا به اون نیاز دارم . ولی به درستی میدانم که جای خالی او درد میکند . دردی ک هر روز آن را به دوش میکشم و دَم نمیزنم . دردی که نمیتوانم توصیفش کنم . این درد طاقت فرساست . مرا دور میکند. مرا غمگین میکند . مرا خشمگین میکند . خسته ام کرده . نمیتوانم این درد را با کسی شریک شوم . اما دلم میخواست که تو بودی . تا شاید کمی فقط درصدی از این درد را تسکین میدادی . در آن صورت بیشتر از الان و هر کس دیگری از این درد استقبال میکردم . تو نمیدانی . تو نمیدانی ک این زمان چقدر سخت میگذرد . تو نیستی و جایت در زندگی من خالیست . من تمام مدت در حال حسرت خوردن هستم . میبینی ک چه به روزم آمده . دلم سخت هوایت را کرده . دلم حل شدن در آغوشت را میطلبد .اما . اما تو کجایی . کجایی دُردانه ی من . این دختر به بودنت . به حرف زدن با تو نیازمند است . کاش بیایی . بیا که خون به جگر شدم . بیا که دیگر چشمانم سوی دیدن ندارد . بیا که اشک هایم دارد تمام میشود . بیا .
۲.۵k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.