اون پرواز هیرت انگیز
part 5
از زبون یونگهی
اون اون داشت گریه میکرد تاحالا ندیده بودم که برادرم گریه کنه مثل اینکه من و اون خیلی به هم وابسته بودیم بردمش خونه اما وقتی رسیدیم سرماخورده بود و خیلیی حالش بد بود منم بردمش تو اتاقش گفتم لباساتو رو عوض کن و بعد بخواب سر و صدا هم نکن که مامان بابا بیدار نشن که اگه تورو تو این وضعیت ببینن کله من رو میکنن که اون جواب داد
٪چش آبجی کوچولو بی سر و صدا لباس عوض میکنم اما دلم میخواد این یکه دو شب رو پیش تو بخوابم آبجی
+باشه داداشی به نظرم یکم سبر کن وان رو برات آماده کنم بری یه دوش آب داغ بگیری بعد لباس تمیز و گرم بپوشی
از زبان بنده💙
یونگهی یک پتو یه برادرش داد تا وقتی میره وان رو آماده کنه برادرش سردش نشه
یونگهی رفت وان رو پر کرد یکم رگ آبجی خوب بودنش زد بالا وان رو برای داداشش تزعین کرد تو وان یک یا دوقطره رنگ آبی به آب اضافه کرد یک توب بنبی انداخت تا آب کف کنه و چند گل برنگ آبی به آب اضافه کرد و چند شمع معطر آبی رنگ با بوی گل رز کنار وان چید وقتی رفت دنبال برادرش حمام آماده بود حمام آبی وقتی برادر یونگهی اون صحنه رو دید خوشحال شد و یونگهی رو بغل کرد یونگهی رفت بیرون برای برادرش چای گیاهی درست کرد و یک لیوان آب به همراه چند تا قرص یون میخواست بره اتاق رو هم آماده کنه که برادرش صداش کرد
٪آبجی حوله من رو میاری
+اره
+بگیرش
٪آه مرسی
+حالت رو پوشیدی همون جا مسواکت رو بزن
٪اوکی آبجی کوچولو
💙
تا زمانی که داداشه یون خودش رو با حوله خشک میکرد و مسواک میزد یون رفت و بخور رو از کمد آورد یک تشک خیلی خیلی نرم و تمیز پهن کرد بخور رو کنار بالشت برادرش گزاشت و روشنش کرد برادر یونگهی اومد بیرون
٪به به آبجی جونم
+بعله ما اینیم دیگه تا تو بری لباس بپوشی من کار اینجا رو تموم کردم
٪اوکی
💙
داداش یون رفت تو اتاقش تا لباس بپوشه
یون هم بخور رو رشن کرد تا هوا اتاق تمیز شه و یک پتو زخیم و گرم و نرم برای برادرش گزاشت
اینم از این بعدی داره میاد
از زبون یونگهی
اون اون داشت گریه میکرد تاحالا ندیده بودم که برادرم گریه کنه مثل اینکه من و اون خیلی به هم وابسته بودیم بردمش خونه اما وقتی رسیدیم سرماخورده بود و خیلیی حالش بد بود منم بردمش تو اتاقش گفتم لباساتو رو عوض کن و بعد بخواب سر و صدا هم نکن که مامان بابا بیدار نشن که اگه تورو تو این وضعیت ببینن کله من رو میکنن که اون جواب داد
٪چش آبجی کوچولو بی سر و صدا لباس عوض میکنم اما دلم میخواد این یکه دو شب رو پیش تو بخوابم آبجی
+باشه داداشی به نظرم یکم سبر کن وان رو برات آماده کنم بری یه دوش آب داغ بگیری بعد لباس تمیز و گرم بپوشی
از زبان بنده💙
یونگهی یک پتو یه برادرش داد تا وقتی میره وان رو آماده کنه برادرش سردش نشه
یونگهی رفت وان رو پر کرد یکم رگ آبجی خوب بودنش زد بالا وان رو برای داداشش تزعین کرد تو وان یک یا دوقطره رنگ آبی به آب اضافه کرد یک توب بنبی انداخت تا آب کف کنه و چند گل برنگ آبی به آب اضافه کرد و چند شمع معطر آبی رنگ با بوی گل رز کنار وان چید وقتی رفت دنبال برادرش حمام آماده بود حمام آبی وقتی برادر یونگهی اون صحنه رو دید خوشحال شد و یونگهی رو بغل کرد یونگهی رفت بیرون برای برادرش چای گیاهی درست کرد و یک لیوان آب به همراه چند تا قرص یون میخواست بره اتاق رو هم آماده کنه که برادرش صداش کرد
٪آبجی حوله من رو میاری
+اره
+بگیرش
٪آه مرسی
+حالت رو پوشیدی همون جا مسواکت رو بزن
٪اوکی آبجی کوچولو
💙
تا زمانی که داداشه یون خودش رو با حوله خشک میکرد و مسواک میزد یون رفت و بخور رو از کمد آورد یک تشک خیلی خیلی نرم و تمیز پهن کرد بخور رو کنار بالشت برادرش گزاشت و روشنش کرد برادر یونگهی اومد بیرون
٪به به آبجی جونم
+بعله ما اینیم دیگه تا تو بری لباس بپوشی من کار اینجا رو تموم کردم
٪اوکی
💙
داداش یون رفت تو اتاقش تا لباس بپوشه
یون هم بخور رو رشن کرد تا هوا اتاق تمیز شه و یک پتو زخیم و گرم و نرم برای برادرش گزاشت
اینم از این بعدی داره میاد
۴۹۵
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.