half brother part : 21
# جونگکوک از فارغ التحصیلی چه برنامه هایی داری؟
_ از این بستون جهنمی برم این تمام چیزیه که میخوام انجام بدم
چند دقیقه بعد به نظر رسید که زیر میز پیام کوتاه مینویسه بعدش تلفن من لرزيد
_ شرط میبندم که میتونم کاری کنم که به من نگاه کنی
نادیده گرفتم و جواب ندادم
چند ثانیه بعد غذای ما رسید و همه ما شروع به خوردن کردیم صدای جونگکوکو شنیدم که به ویکتوریا گفت : _ به نظر میاد تو اونجا کمی میلک شیک داری؟
& کجا؟
قبل از این که ویکی رو به سمت خودش بکشه و زبانشو داخل دهان اون فرو کنه گفت: _ این جا
همون کاری که او در کافه با من کرده بود با اون کرد با وحشت تماشا میکردم در حالی که آهسته و پر هوس زبانشو درون دهن ویکی تکون میداد صورتم از فرط خشم و حسادت میسوخت
جیس گفت: # لعنتی شما دو تا باید توی یه اتاق برید
وقتی جونگکوک بالاخره دست از کارش کشید ویکتوریا دهانشو پوشوند و گفت: & واو! من فکر میکردم از این که با من این جایی خوش حال نیستی
من به جونگکوک خیره شده بودم بی صدا خندید و گفت: _ بهت گفتم
به جیس گفتم: - ببخشید
از غرفه خارج شدم و فورا از پیشخدمت پرسیدم که کجا میتونم دسشویی رو پیدا کنم قبل از این که بتونم جهت رو پیدا کنم ویکتوریا به دنبالم اومد
ویکی پرسید: & این چه کاری بود؟
به سینک تکیه دادم و گفتم : - " چی چه کاری بود ؟ " تمام اون رفتارا....جونگکوک
& منو بوسید و بعد تو فرار کردی تو ناراحت شدی که منو بوسید ؟
من از جواب این سوال طفره رفتم و گفتم
- اون میتونه هر کاری که بخواد انجام بده به من چه ربطی داره؟
& تو به سوال من جواب ندادی
- البته چرا من فقط اعتراف نمیکنم که نسبت به برادر خونده ام خیلی حساسم ، به همین خاطر که منو اذیت کنه تورو بوسید چون به نظر میرسد همه چیزهایی که او انجام میده بدن منو تحریک میکنه
گفت : & تو میدونی که بین او و من چه چیزهایی وجود داره من همچنین نمیخوام که تو آسیب ببینی
- نگران نباش من دختر بزرگی هستم من الان فقط یک نگرانی کوچولو دارم کوچولو دارم.
& من نمی دونستم که اون داره اینجا رو ترک میکنه
این دقیقا همون چیزی بود که ازش میترسیدم
- برام مهم نیست باشه؟ اون فقط پوست من رو میکنه چیز زیاد بزرگی نیست . من فقط به کمی استراحت و یه نفس راحت کشیدن احتیاج دارم
& باشه اگر واقعا اینو میگی قبول میکنم
ویکی دستاش رو به دور شانه ام انداخت و گفت : & نظرت در مورد جیس چیه
+ بزار ببینم چی میشه اون....خوبه من فکر میکنم که قطعا بهش یه شانسی میدم
& خوبه
وقتی ویکتوریا منو بغل گرفن میتوانستم بوی جونگکوک رو حس کنم و این منو دیوانه کرد.
های گایز اینم از پارت جدید به مناسبت تولد تهیونگ پس لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
_ از این بستون جهنمی برم این تمام چیزیه که میخوام انجام بدم
چند دقیقه بعد به نظر رسید که زیر میز پیام کوتاه مینویسه بعدش تلفن من لرزيد
_ شرط میبندم که میتونم کاری کنم که به من نگاه کنی
نادیده گرفتم و جواب ندادم
چند ثانیه بعد غذای ما رسید و همه ما شروع به خوردن کردیم صدای جونگکوکو شنیدم که به ویکتوریا گفت : _ به نظر میاد تو اونجا کمی میلک شیک داری؟
& کجا؟
قبل از این که ویکی رو به سمت خودش بکشه و زبانشو داخل دهان اون فرو کنه گفت: _ این جا
همون کاری که او در کافه با من کرده بود با اون کرد با وحشت تماشا میکردم در حالی که آهسته و پر هوس زبانشو درون دهن ویکی تکون میداد صورتم از فرط خشم و حسادت میسوخت
جیس گفت: # لعنتی شما دو تا باید توی یه اتاق برید
وقتی جونگکوک بالاخره دست از کارش کشید ویکتوریا دهانشو پوشوند و گفت: & واو! من فکر میکردم از این که با من این جایی خوش حال نیستی
من به جونگکوک خیره شده بودم بی صدا خندید و گفت: _ بهت گفتم
به جیس گفتم: - ببخشید
از غرفه خارج شدم و فورا از پیشخدمت پرسیدم که کجا میتونم دسشویی رو پیدا کنم قبل از این که بتونم جهت رو پیدا کنم ویکتوریا به دنبالم اومد
ویکی پرسید: & این چه کاری بود؟
به سینک تکیه دادم و گفتم : - " چی چه کاری بود ؟ " تمام اون رفتارا....جونگکوک
& منو بوسید و بعد تو فرار کردی تو ناراحت شدی که منو بوسید ؟
من از جواب این سوال طفره رفتم و گفتم
- اون میتونه هر کاری که بخواد انجام بده به من چه ربطی داره؟
& تو به سوال من جواب ندادی
- البته چرا من فقط اعتراف نمیکنم که نسبت به برادر خونده ام خیلی حساسم ، به همین خاطر که منو اذیت کنه تورو بوسید چون به نظر میرسد همه چیزهایی که او انجام میده بدن منو تحریک میکنه
گفت : & تو میدونی که بین او و من چه چیزهایی وجود داره من همچنین نمیخوام که تو آسیب ببینی
- نگران نباش من دختر بزرگی هستم من الان فقط یک نگرانی کوچولو دارم کوچولو دارم.
& من نمی دونستم که اون داره اینجا رو ترک میکنه
این دقیقا همون چیزی بود که ازش میترسیدم
- برام مهم نیست باشه؟ اون فقط پوست من رو میکنه چیز زیاد بزرگی نیست . من فقط به کمی استراحت و یه نفس راحت کشیدن احتیاج دارم
& باشه اگر واقعا اینو میگی قبول میکنم
ویکی دستاش رو به دور شانه ام انداخت و گفت : & نظرت در مورد جیس چیه
+ بزار ببینم چی میشه اون....خوبه من فکر میکنم که قطعا بهش یه شانسی میدم
& خوبه
وقتی ویکتوریا منو بغل گرفن میتوانستم بوی جونگکوک رو حس کنم و این منو دیوانه کرد.
های گایز اینم از پارت جدید به مناسبت تولد تهیونگ پس لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۲.۲k
۱۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.