بعد از هزار مرتبه خواهش، دم وداع
بعد از هزار مرتبه خواهش، دم وداع
چیزی نداشتم که بگویم...گریستمکاش همسرم بودی
و در آشپزخانه ی کوچکمان
غذا کمی می سوخت شیر سر می رفت
یک بشقاب چینی می شکست
یک لیوان کریستال هم
از همان فرانسوی های اصل!
ومن مثل مردهای قدیمی داد می زدم
حواست کجاست خانوم!؟
و تو آرام و با لبخند می گفتی
به تو آقا..
چیزی نداشتم که بگویم...گریستمکاش همسرم بودی
و در آشپزخانه ی کوچکمان
غذا کمی می سوخت شیر سر می رفت
یک بشقاب چینی می شکست
یک لیوان کریستال هم
از همان فرانسوی های اصل!
ومن مثل مردهای قدیمی داد می زدم
حواست کجاست خانوم!؟
و تو آرام و با لبخند می گفتی
به تو آقا..
۷.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.