جعررر امروز خیلی سمه
جعررر امروز خیلی سمه
(احتیاجی نیست بخونیش)
با پسر خالم و دوتا خواهرام رفتیم بستنی بخوریم بستنی من از همه شون کم تر بود چرا چون اونی که دارکش بیشتره اشتباهی برای پسر خالم افتاد من اون وسط داشتم غر میزدم بعد مامانبزرگم گفت بیا اینو بخور خواهرت نمی خورتش انبش رو هم داد به اونیکی خواهرم چرا چون خواهرم گفت من فقط نونشو ميخوام سه اسکپ بستنی رو نمی خوام بعد مامانبزرگم اومد شکلاتیش رو بده به پسر خالم پسر خالم گفت نمی خوام بعد نصف شکلاتیش رو داد به من بقیشو خودش خورد وسط راه پسر خالم گفت جا داری این بستنی دارک منو بخوری؟ منم گفتم اره فکر کنم پنج و نیم اسکپ بستنی خوردم
داخل بستنی فروشی مرده داشت به من زل میزد بعد یهو گوشیش رو گرفت دستش خداروشکر مامانبزرگم گفت بریم خونه مامانبزرگم گفت سیصد تومن الکی رفت من داشتم میخندیدم گفتم صد تومانش از من و صد تومانش هم از خواهرم بود یهو کوچیکترین خواهرم گفت یخمک می خواد (اونی که بستنیش رو نخورد)
پسر خالم گفت تو الان پنج کیلو اضافه کردی بعد گفت دلم چقدر چاق شده منم خیلی شیک گفتم منم هیچ اتفاقی برام نیوفتاده
(احتیاجی نیست بخونیش)
با پسر خالم و دوتا خواهرام رفتیم بستنی بخوریم بستنی من از همه شون کم تر بود چرا چون اونی که دارکش بیشتره اشتباهی برای پسر خالم افتاد من اون وسط داشتم غر میزدم بعد مامانبزرگم گفت بیا اینو بخور خواهرت نمی خورتش انبش رو هم داد به اونیکی خواهرم چرا چون خواهرم گفت من فقط نونشو ميخوام سه اسکپ بستنی رو نمی خوام بعد مامانبزرگم اومد شکلاتیش رو بده به پسر خالم پسر خالم گفت نمی خوام بعد نصف شکلاتیش رو داد به من بقیشو خودش خورد وسط راه پسر خالم گفت جا داری این بستنی دارک منو بخوری؟ منم گفتم اره فکر کنم پنج و نیم اسکپ بستنی خوردم
داخل بستنی فروشی مرده داشت به من زل میزد بعد یهو گوشیش رو گرفت دستش خداروشکر مامانبزرگم گفت بریم خونه مامانبزرگم گفت سیصد تومن الکی رفت من داشتم میخندیدم گفتم صد تومانش از من و صد تومانش هم از خواهرم بود یهو کوچیکترین خواهرم گفت یخمک می خواد (اونی که بستنیش رو نخورد)
پسر خالم گفت تو الان پنج کیلو اضافه کردی بعد گفت دلم چقدر چاق شده منم خیلی شیک گفتم منم هیچ اتفاقی برام نیوفتاده
۳۶۹
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.