رمام تیاامو ۴
رمان🤍
تیاامو 💜
☆پارت ۴☆
🤍دیانا🤍
بعد اینکه قهومو خوردم رفتم دنبال ارسلان
~اهم اهم
*بله
~اقای.... گفتن بیام پیش شما که همه جارو بهم نشون بدید
*بله چشم
رفتم دنبالش اونم همه جا رو بهم نشون داد و اخر هم اتاقم و بهم نشون داد و کمکم چمدون ها رو اورد تو اتاق و بعد رفت
منم یه نگاهی به اتاق انداختم و شروع کردم به چیدن وسایلم
بعد از nem۱۰ کارم تموم شد و رفتم بیرون
خیلی گرسنم بود
رفتم و دنبال ارسلان گشتم که پیداش کردم
~امم ارسلان
*بله
~گشنمه
*تو یخچال همچی هست هرچی خواستی بردار بخور
~مرسی
خودت نمیخوری
*نه من چند دقیقه پیش خوردم
~اوکی
از تو یخچال یکم غذا برداشتن و گرم کردم و خوردم بعدم رفتم دو اتاقم و خوابیدم
...
تیاامو 💜
☆پارت ۴☆
🤍دیانا🤍
بعد اینکه قهومو خوردم رفتم دنبال ارسلان
~اهم اهم
*بله
~اقای.... گفتن بیام پیش شما که همه جارو بهم نشون بدید
*بله چشم
رفتم دنبالش اونم همه جا رو بهم نشون داد و اخر هم اتاقم و بهم نشون داد و کمکم چمدون ها رو اورد تو اتاق و بعد رفت
منم یه نگاهی به اتاق انداختم و شروع کردم به چیدن وسایلم
بعد از nem۱۰ کارم تموم شد و رفتم بیرون
خیلی گرسنم بود
رفتم و دنبال ارسلان گشتم که پیداش کردم
~امم ارسلان
*بله
~گشنمه
*تو یخچال همچی هست هرچی خواستی بردار بخور
~مرسی
خودت نمیخوری
*نه من چند دقیقه پیش خوردم
~اوکی
از تو یخچال یکم غذا برداشتن و گرم کردم و خوردم بعدم رفتم دو اتاقم و خوابیدم
...
۱۲.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱