رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
رقاصانـ چشمـ طوسیـ🌪
پارت 16
ویو جیمین:
همین که پاشد بره حموم خورد زمین و زد زیر گریه سریع پاشدم رفتم پیشش
* چیشد خوبی؟ چرا خوردی زمین
~خ......خب معلوم..... هق.....نیست... که....... انقد..... محکم..... ضربه زدی.... نمیتونم راه برمم( گریه)
*هی اروم باش
براید بغلش کردم و بردمش حموم
کبودی های روی بدنش که سند مالکیتم روش بود خودنمایی میکردن گذاتمش داخل وان و وانو پر از اب کردم و رفتم داخل وان و دلشو ماساژ دادم
حدود نیم ساعت بعد پاشدم و موهاشو شستم
*یونگیا.......چاگی.....شوگا..... ددی.... یونگیییی( اروم بالا سر یونگی)
خم شدم و نگاش کردم که دیدم خوابیده
بلندش کردم و حولرو پیچیدم دورش و بردمش بیرون
داشتم لباساشو تنش میکردم که دیدم داره اروم اروم نا**له میکنه و از درد میپیچید تو خودش
توجه که کردم فهمیدم دی**کش درد میکنه
برای الفا ها عادی بود اگه امگاشون می**کردشون دی**کشون بعد از راب**طه درد میگرفت
دستمو گذاشتم رو دی**کش و ماساژ دادم اروم اروم چشاشو باز کرد و با مهربونی نگام کرد
*خوبی؟
~اوهوم.....چیکار میکن....
بازم از درد شروع کرد به نا**له کردن
~اهههه........عایی.....درد میکنه(بغض)
*هی چرا بغض میکنی پیشی
گرمش شده بود دستشو گذاشت رو کمر بندش و میخواست شلوارشو در بیاره
کمکش کردم شلوارشو در بیاره
باک**سرش رو هم در اورد و به دی**کش اشاره کرد
~ماساژش بده(مظلوم)
دی**کشو گرفتم تو دستم و اروم اروم ماساژش دادم که اروم شد و خوابید
لحاف رو کشیدم روش و پاشدم رفتم موهامو درست کردم و رفتم پایین
*اجوما سوپ هست؟
اجوما: نه پسرم وایسا درست کنم یونگی کجاست؟
*خوبب..... خسته بود خوابید(خجالت میکشه و سرشو میندازه پایین)
اجوما تکه خنده ای کرد و دستشو گذاشت رو شونه ام و گفت
اجوما: پسرم جرا خجالت میکشی چیز خیلی عادییه من میرم سوپ بپزم
یرمو تکون دادم و از یخچال اب پرتقال برداشتم و ریختم تو ماگ و رفتم رو کاناپه نشستم و TV رو روشن کردم و شبکه آموزش هارو بالا کردم
که گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود
☆جیمین بدبخت شدی
*چرا چیشده
☆جیا اومده بود خونه مشترکمون ازم هی پرسید کجایی منم نمیگفتم همش ازم اویزون میشد اخرشم تهیونگ حرصی شد گفت کجایی اونم داره میاد اونجا (جیا دختر خاله جیمینه که همش از جیمین اویزون میشه و یه پیک می به تمام عیاره و هر شب زیر یکیه)
*ببین من اون تهیونگ و گایی.....
☆باشه بابا اروم باش حالا اگه اومد تحویلش نگیر
*اوکی بای
و قطع کردم
پاهامو از هم باز کردم و دستامو گذاشتم رو زانو هام و به سریالم نگاه کردم
که در باز شد و یکی از بادیگاردا با جیا اومد داخل
علامت جیا "
" ددیییی
اوند سمتم و خواست بغلم کنه که رفتم کنار
*بهم دست نزن هر**زه
"ددی چیزی شده؟
بهم نگو ددی
ادامه دارد........
پارت 16
ویو جیمین:
همین که پاشد بره حموم خورد زمین و زد زیر گریه سریع پاشدم رفتم پیشش
* چیشد خوبی؟ چرا خوردی زمین
~خ......خب معلوم..... هق.....نیست... که....... انقد..... محکم..... ضربه زدی.... نمیتونم راه برمم( گریه)
*هی اروم باش
براید بغلش کردم و بردمش حموم
کبودی های روی بدنش که سند مالکیتم روش بود خودنمایی میکردن گذاتمش داخل وان و وانو پر از اب کردم و رفتم داخل وان و دلشو ماساژ دادم
حدود نیم ساعت بعد پاشدم و موهاشو شستم
*یونگیا.......چاگی.....شوگا..... ددی.... یونگیییی( اروم بالا سر یونگی)
خم شدم و نگاش کردم که دیدم خوابیده
بلندش کردم و حولرو پیچیدم دورش و بردمش بیرون
داشتم لباساشو تنش میکردم که دیدم داره اروم اروم نا**له میکنه و از درد میپیچید تو خودش
توجه که کردم فهمیدم دی**کش درد میکنه
برای الفا ها عادی بود اگه امگاشون می**کردشون دی**کشون بعد از راب**طه درد میگرفت
دستمو گذاشتم رو دی**کش و ماساژ دادم اروم اروم چشاشو باز کرد و با مهربونی نگام کرد
*خوبی؟
~اوهوم.....چیکار میکن....
بازم از درد شروع کرد به نا**له کردن
~اهههه........عایی.....درد میکنه(بغض)
*هی چرا بغض میکنی پیشی
گرمش شده بود دستشو گذاشت رو کمر بندش و میخواست شلوارشو در بیاره
کمکش کردم شلوارشو در بیاره
باک**سرش رو هم در اورد و به دی**کش اشاره کرد
~ماساژش بده(مظلوم)
دی**کشو گرفتم تو دستم و اروم اروم ماساژش دادم که اروم شد و خوابید
لحاف رو کشیدم روش و پاشدم رفتم موهامو درست کردم و رفتم پایین
*اجوما سوپ هست؟
اجوما: نه پسرم وایسا درست کنم یونگی کجاست؟
*خوبب..... خسته بود خوابید(خجالت میکشه و سرشو میندازه پایین)
اجوما تکه خنده ای کرد و دستشو گذاشت رو شونه ام و گفت
اجوما: پسرم جرا خجالت میکشی چیز خیلی عادییه من میرم سوپ بپزم
یرمو تکون دادم و از یخچال اب پرتقال برداشتم و ریختم تو ماگ و رفتم رو کاناپه نشستم و TV رو روشن کردم و شبکه آموزش هارو بالا کردم
که گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود
☆جیمین بدبخت شدی
*چرا چیشده
☆جیا اومده بود خونه مشترکمون ازم هی پرسید کجایی منم نمیگفتم همش ازم اویزون میشد اخرشم تهیونگ حرصی شد گفت کجایی اونم داره میاد اونجا (جیا دختر خاله جیمینه که همش از جیمین اویزون میشه و یه پیک می به تمام عیاره و هر شب زیر یکیه)
*ببین من اون تهیونگ و گایی.....
☆باشه بابا اروم باش حالا اگه اومد تحویلش نگیر
*اوکی بای
و قطع کردم
پاهامو از هم باز کردم و دستامو گذاشتم رو زانو هام و به سریالم نگاه کردم
که در باز شد و یکی از بادیگاردا با جیا اومد داخل
علامت جیا "
" ددیییی
اوند سمتم و خواست بغلم کنه که رفتم کنار
*بهم دست نزن هر**زه
"ددی چیزی شده؟
بهم نگو ددی
ادامه دارد........
۱.۵k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.