چشم هایش میسوخت ، گلویش بغض داشت ، حوصله هیچ احدی را نداش
چشم هایش میسوخت ، گلویش بغض داشت ، حوصله هیچ احدی را نداشت ، دلش ازادی میخواست ، با خودش فکر میکرد چطوری میتواند باز هم ادامه دهد ؟
؛
؛
۲.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.