راز بانوی سرخپوش میدان فردوسی
سی سال، هر روز بانویی که سراپا قرمز پوشیده بود، آرام و بیگفت و سخن پا به خیابان فردوسی میگذاشت و گوشهای روبه بخش خاوری میدان، مینشست و چشم به یکیک رهگذرانی میدوخت که یا بیاعتنا به او شتابان میگذشتند یا با نیمنگاهی راهشان را میگرفتند و میرفتند. نه با کسی سخنی میگفت، نه چیزی میخواست. خاموش و سراپا نگاه بود. این زن چه کسی بود؟ آنجا چه میکرد و چرا او را گاه «نماد عشق» مینامیدند؟ با آنکه سالهاست از رفتن ناگهانی و بیخبر بانوی سرخپوش میدان فردوسی سپری شده است، هنوز هم یاد و خاطرهی او از ذهن و زبان تهرانیها نرفته است؛ از یاد آنهایی که او را در دههی پنجاه و سالهای آغاز دههی شصت دیده بودند، پیش از آنکه در غبار زمان گم شود!
۵۹۰
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.