سفیران سلامت پارت ۳۸
#ژینا
خب همه تبریک گفتن و اینجور چیزا گذشت و رفت
#دو -ماه-بعد
#jennie
خب تهیونگ تو با جین برو کارت هارو بگیر
منم به بچه ها کمک میکنم
تهیونگ:اوکی
کوک جیمین شماهم بیاین باهم بریم
خب منو بچه ها تنها موندیم
#ژینا
الان براتون سوال پیش اومده که چه کارتی
خب جیسو و جین میخوان بعد مدت ها بالاخره ازدواج کنن
جین و پسرا هم میرن که کارت عروسی رو بگیرن
و اینکه تالار بگیرن
خب حالا حالا ها فیک خوشحال کنندس اما یعدشو میخوام ناراحت کننده کنم خب حرف نباشه بریم ادامه داستان
و درضمن عکس تالار رو میزارم
لیسا:جیسو تا مردا رفتن بیرون بیاین ما هم بریم دنبال لباس عروس بگردیم
رزی:هممم اره بریم
جیسو:یعنی از نظر شما بریم؟
جنی:,معلومه که میریم
خب دخترا پاشدن رفتن
#rose
خب بعد دو ساعت گشت زدن رفتیم داخل یه لباس عروس فروش دیگه
جیسو رفت داخل اتاق پرو وقتی برگشت خدایا چقدر بهش میومد
وای اونی خیلی خوشگل شدی
بخدا خود من بهت چشم میزنم
لیسا:اونی خیلی بهت میاد
جنی:اقا اصلا هیچی نمیگم چون پرفکت شدی همینو بردار یالا
دیدم جیمین زنگ زد
بچه ها من الان میام
رفتم بیرون تا راحت حرف بزنم
جیمین:الو عشقم
های جیمین خیر باشه
جیمین:هیچی زنگ زدم ببینم شما چیکار میکنین
راستش ما اومدیم لباس عروس بخریم
جیمین: عه چیزی هم خریدین
اره جیسو یه کفش خرید
ما سه تا هم یه لباس واسه عروسی(عکس میزارم)
الانم اونی یه لباس پوشیده خیلی بهش میاد قراره همونو بخره
خب شما چی؟
جیمین:عمم ما هم رفتیم کارت هارو گرفتیم و رفتیم ببینیم تالار چیشده تالارشون قشنگ بود
خب من باید برم شب میبینمت بای بای
جیمین:بای
#ژینا
خب هه چی اماده شد و رفتن خونه خوابیدن تا یک هفته دیگه باید همه چیز اماده میشد
خب همه تبریک گفتن و اینجور چیزا گذشت و رفت
#دو -ماه-بعد
#jennie
خب تهیونگ تو با جین برو کارت هارو بگیر
منم به بچه ها کمک میکنم
تهیونگ:اوکی
کوک جیمین شماهم بیاین باهم بریم
خب منو بچه ها تنها موندیم
#ژینا
الان براتون سوال پیش اومده که چه کارتی
خب جیسو و جین میخوان بعد مدت ها بالاخره ازدواج کنن
جین و پسرا هم میرن که کارت عروسی رو بگیرن
و اینکه تالار بگیرن
خب حالا حالا ها فیک خوشحال کنندس اما یعدشو میخوام ناراحت کننده کنم خب حرف نباشه بریم ادامه داستان
و درضمن عکس تالار رو میزارم
لیسا:جیسو تا مردا رفتن بیرون بیاین ما هم بریم دنبال لباس عروس بگردیم
رزی:هممم اره بریم
جیسو:یعنی از نظر شما بریم؟
جنی:,معلومه که میریم
خب دخترا پاشدن رفتن
#rose
خب بعد دو ساعت گشت زدن رفتیم داخل یه لباس عروس فروش دیگه
جیسو رفت داخل اتاق پرو وقتی برگشت خدایا چقدر بهش میومد
وای اونی خیلی خوشگل شدی
بخدا خود من بهت چشم میزنم
لیسا:اونی خیلی بهت میاد
جنی:اقا اصلا هیچی نمیگم چون پرفکت شدی همینو بردار یالا
دیدم جیمین زنگ زد
بچه ها من الان میام
رفتم بیرون تا راحت حرف بزنم
جیمین:الو عشقم
های جیمین خیر باشه
جیمین:هیچی زنگ زدم ببینم شما چیکار میکنین
راستش ما اومدیم لباس عروس بخریم
جیمین: عه چیزی هم خریدین
اره جیسو یه کفش خرید
ما سه تا هم یه لباس واسه عروسی(عکس میزارم)
الانم اونی یه لباس پوشیده خیلی بهش میاد قراره همونو بخره
خب شما چی؟
جیمین:عمم ما هم رفتیم کارت هارو گرفتیم و رفتیم ببینیم تالار چیشده تالارشون قشنگ بود
خب من باید برم شب میبینمت بای بای
جیمین:بای
#ژینا
خب هه چی اماده شد و رفتن خونه خوابیدن تا یک هفته دیگه باید همه چیز اماده میشد
۷۶.۲k
۲۰ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.