بی تی اس و بلک پینک پارت۱۳
جنی با ناراحتی به تهیونگ گفت: ته من میخوام امسال رو تولد نگیریم، خیلی مسخره شد .
بابت یه موضوع مسخره واسه چی اونو زدیش؟
ته: مگه میشه ؟ تولد رو تولد رو ....
جنی:؟
ته: تولد رو میریم بیرون باهم شام میخوریم چطوره؟
جنی که دید ته خیلی پا فشاری میکنه ، قبول کرد و رفتن آماده بشن برای خواب.ولی جنی تو فکر این بود که فردا چی بپوشه که خوابش گرفت.
(فردا)
رزی :جیمین.
جیمین: هوم!
رزی: ما الان نمیریم تولد لیسا؟
جیمبن : تو خیلی لیسا رو بیشتر از جنی دوست داری؟
رزی: منظورت چیه؟ لیسا واسم مثل خواهر کوچکتر و جنی خواهر بزرگ تره.
جیمین: امروز تولد جنیه . تو به فکر فردایی که تولد لیساس.
رزی : تو خودت کنسلش کردی ، تقصیر من چیه؟
جیمین : اوکی الان وقتش نیست. باید برم این دو تا روآشتی بدم
رزی: من میرم پیش جنی و لیسا.
(خونه لیسا)
رزی: جنی میای بریم پیش لیسا؟
جنی: اره .
رزی: باشه پس حاضر شو میام دنبالت.
(خونه ی لیسا)
لیسا با کسلی رفت در رو باز کرد و دراز کشید رو مبل.
رزی: یاااا این چه طرز مهمون داریه پاشو بینم.
جنی: ولش کن خستس خب.
لیسا واقعا نمیخاستم قضیه اینطوری نا میزون شه.
لیسا: همش تقصیر لجبازی توعه!!!!
رزی: بچه ها بسکنید.
جنی : دقیقا چیش تقصیر من بود؟
لیسا: ما رفتیم واست کادو بگیریم. این سورپرایز بود.
جنی: مگه من از سورپرایز خبر داشتم؟
لیسا: نبایدم خبر دار میشدی.
جنی: لیسا
من نمیخام اینطوری شه. امروز من که گذشت ولی نمیخام فردای تو بگذره.
لیسا و جنی همو بغل کردن و گریه کردن.
رزی: منم که اینجا هبیجم .
بعد سه تاشونم خندیدن.
سوال:
( آیا جیمین موفق شد ، کوک و تهیونگم مثل رزی که تونست لیسا و جنی رو آشتی بدشون،آشتی بده؟)
جواب: yesss
حال ندارم بنویسم بقیشو😥😑
بابت یه موضوع مسخره واسه چی اونو زدیش؟
ته: مگه میشه ؟ تولد رو تولد رو ....
جنی:؟
ته: تولد رو میریم بیرون باهم شام میخوریم چطوره؟
جنی که دید ته خیلی پا فشاری میکنه ، قبول کرد و رفتن آماده بشن برای خواب.ولی جنی تو فکر این بود که فردا چی بپوشه که خوابش گرفت.
(فردا)
رزی :جیمین.
جیمین: هوم!
رزی: ما الان نمیریم تولد لیسا؟
جیمبن : تو خیلی لیسا رو بیشتر از جنی دوست داری؟
رزی: منظورت چیه؟ لیسا واسم مثل خواهر کوچکتر و جنی خواهر بزرگ تره.
جیمین: امروز تولد جنیه . تو به فکر فردایی که تولد لیساس.
رزی : تو خودت کنسلش کردی ، تقصیر من چیه؟
جیمین : اوکی الان وقتش نیست. باید برم این دو تا روآشتی بدم
رزی: من میرم پیش جنی و لیسا.
(خونه لیسا)
رزی: جنی میای بریم پیش لیسا؟
جنی: اره .
رزی: باشه پس حاضر شو میام دنبالت.
(خونه ی لیسا)
لیسا با کسلی رفت در رو باز کرد و دراز کشید رو مبل.
رزی: یاااا این چه طرز مهمون داریه پاشو بینم.
جنی: ولش کن خستس خب.
لیسا واقعا نمیخاستم قضیه اینطوری نا میزون شه.
لیسا: همش تقصیر لجبازی توعه!!!!
رزی: بچه ها بسکنید.
جنی : دقیقا چیش تقصیر من بود؟
لیسا: ما رفتیم واست کادو بگیریم. این سورپرایز بود.
جنی: مگه من از سورپرایز خبر داشتم؟
لیسا: نبایدم خبر دار میشدی.
جنی: لیسا
من نمیخام اینطوری شه. امروز من که گذشت ولی نمیخام فردای تو بگذره.
لیسا و جنی همو بغل کردن و گریه کردن.
رزی: منم که اینجا هبیجم .
بعد سه تاشونم خندیدن.
سوال:
( آیا جیمین موفق شد ، کوک و تهیونگم مثل رزی که تونست لیسا و جنی رو آشتی بدشون،آشتی بده؟)
جواب: yesss
حال ندارم بنویسم بقیشو😥😑
۵۳.۰k
۱۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.