در إنقلاب این روحِ رنجورِ منفورم سیر میشوم ، تنم شکسته أس
در إنقلاب این روحِ رنجورِ منفورم سیر میشوم ، تنم شکسته أست ؤ بغضم ناکام مانده ، قلبم گریأن است ؤ لبم خندان ، روحم . . . به راستي روحم کجاست ؟
من از عاشقي نوشتم که دلتنگ بود امأ لجباز ، من زِ نوازندهأي خواندم موسیقي أشك را باران هنگام . من از نقاب هايي خواندم که بر صورت هاي زخمي نقاشي شدند ؤ آنان نعره کشان به دیگران ضربه زدند تا قلبِ سنگین شان را سبك کنند .
من در خیالم خواستم خوش باشم اما به خود آمدم ؤ من ، من نبؤدم .
من از عاشقي نوشتم که دلتنگ بود امأ لجباز ، من زِ نوازندهأي خواندم موسیقي أشك را باران هنگام . من از نقاب هايي خواندم که بر صورت هاي زخمي نقاشي شدند ؤ آنان نعره کشان به دیگران ضربه زدند تا قلبِ سنگین شان را سبك کنند .
من در خیالم خواستم خوش باشم اما به خود آمدم ؤ من ، من نبؤدم .
۳۷۱.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴.۹k)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.