19 سالم که بود، محمد(شوهرم) میومد مدرسه دنبالم، منم تا ای
19 سالم که بود، محمد(شوهرم) میومد مدرسه دنبالم، منم تا این که میدیدمش می دویدم سمتش
یه روز یه پیرزن توی کوچه مدرسمون نشسته بود،، محمد که اومد، بهش گفتم:اوخی، محمد گناه داره، بیا یه چیزی بهش بدیم، یه موز برداشتم، رفتم سمتش، وقتی بهش دادم گفت:برا چی؟ منم تازه فهمیدم گدا نیست، با بغض گفتم:نذریه😂💖🌹🎃😜🎋👾⛹️♀️
یه روز یه پیرزن توی کوچه مدرسمون نشسته بود،، محمد که اومد، بهش گفتم:اوخی، محمد گناه داره، بیا یه چیزی بهش بدیم، یه موز برداشتم، رفتم سمتش، وقتی بهش دادم گفت:برا چی؟ منم تازه فهمیدم گدا نیست، با بغض گفتم:نذریه😂💖🌹🎃😜🎋👾⛹️♀️
۱۲.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۱