رمان دورترین نزدیک کاور ادیت از شخصیتای رمان
#پارت_۲۳۲
روشنک: در هر صورت یه هفته دیگه! ، شب بخیر
شب خوش گفتم اومدم بیرون هووف
اروم در اتاق شیدارو باز کردم
رو تختش خواب بود
چشمم خورد ب میز کنار تخت و چیزی ک پایین افتاده بود
رفتم سمتش اوه میکرفون!
خورد شده بود برش داشتم و زدم بیرون یه ساعت بعدش صدای شاهینو ماهورو از حیاط شنیدم اروم رفتم
شاهین: شب بخیر
ماهور پیرهنشو دراورد رفت سمت استخر
باز اینا مشروب خوردن
شاهین اومد سمت خونه من قایم شدم وقتی مطمئن شدم رفت نگاهی ب بیرون انداختم
ماهور از اب اومد بیرون
رفتم پیشش
+چیه
میکرفونو گرفتم سمتش
_اینو چرا زدی خورد کردی!
+واسه پرسیدن این اومدی!؟ الان بیدار میشه می بینه نیستی پیشش
اعصابمو داشت خورد میکرد پسره ی بیشعور
_ اگه دردت اینه من باهاش نخوابیدم
پوزخند زد
+ ب من مربوطه؟!
_فعلا ک بد به خودت گرفتی! هنو همه چیو نفهمیده رد دادی پیش شیدا جونتم نموندی
+توعم اگه دردت اینه اره باهاش بودم راحت شدی؟
_ ب جهنم،لیاقت نداری دیگه
دستمو گرفت یه لحظه نگاش کردم
نفهمیدم چیشد میخواستم ببوسمش ک رفت عقب
+ن بابا هنوز همه رو باهم میخوای ، یکم تعهد بد نیست
و رفت!
پسره بز منو بازی داد لعنت بهت روشنک و لعنت ب من احمق این هدفش همین بود دیگه من هنوز خیلی ساده با یه رفتارش خر میشم
لعنت بهت رسما لهم کرد
رسما ابروم رفت هوووف خسته شدم
رفتم بالا پیش روشنک
درو یهو باز کردم
روشنک: مثلا خوابما مگه سر آوردی جنگ شده مگه؟!
_آبروم رفت روشنک باز بیا بگو پسره بخاطر من حرص میخوره باز بیا بگو ناراحته فلانه رسما بهم فهموند همه چیو
اه لعنتی
روشنک عم مث بز میخندید
_همتون بیشعورید دیگه اه
درو کوبیدم رفتم اتاق شروین کنارش خوابیدم...
بلند ک شدم شروین کنارم نبود
رفتم دستشویی بعدم پایین
صبحونه خورده و جمع کرده هرکی مشغول خودش بود ی نگاه ب ساعت انداختم 9 !
شروین با تلفن حرف میزد رفتم پیشش الان منم حرصمو اینجوری خالی میکردم!
_صب بخیر
شروین گوشیو قطع کرد: صبح بخیر پرنسسم
چشمم ک به ماهور خورد شروینو بوسیدم
اولش هنگ کرد دستامو گذاشتم رو صورتش و ب کارم ادامه دادم
اصا بدرررک!!
هلم داد سمت کاناپه خم شد روم و می بوسیدم
شیدا صداش در اومد: اوهه پاشید برید اتاقتون سر صبحیم ول نمیکنن
ماهور رفت بیرون شروین با لبخند بلند شد
اخیش اصا روزم خوب شد!
شروین: شیدای مزاحم
شیدا: باشه داداش من شدم مزاحم دیگه؟
شروین: تو جون منی شیدا
شوخی میکنم
شیدا: باشه بعدا یکم از دلم درآر میرم شرکت امروز دیر کردم
شروین: باشه روز خوش
شیدا: روز شمام بخیر...
ادیتم چ خفن تر شده😍😍 دوس داشتین؟!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #طنز #عشق #عاشقانه #جذاب #شیک #زیبا
روشنک: در هر صورت یه هفته دیگه! ، شب بخیر
شب خوش گفتم اومدم بیرون هووف
اروم در اتاق شیدارو باز کردم
رو تختش خواب بود
چشمم خورد ب میز کنار تخت و چیزی ک پایین افتاده بود
رفتم سمتش اوه میکرفون!
خورد شده بود برش داشتم و زدم بیرون یه ساعت بعدش صدای شاهینو ماهورو از حیاط شنیدم اروم رفتم
شاهین: شب بخیر
ماهور پیرهنشو دراورد رفت سمت استخر
باز اینا مشروب خوردن
شاهین اومد سمت خونه من قایم شدم وقتی مطمئن شدم رفت نگاهی ب بیرون انداختم
ماهور از اب اومد بیرون
رفتم پیشش
+چیه
میکرفونو گرفتم سمتش
_اینو چرا زدی خورد کردی!
+واسه پرسیدن این اومدی!؟ الان بیدار میشه می بینه نیستی پیشش
اعصابمو داشت خورد میکرد پسره ی بیشعور
_ اگه دردت اینه من باهاش نخوابیدم
پوزخند زد
+ ب من مربوطه؟!
_فعلا ک بد به خودت گرفتی! هنو همه چیو نفهمیده رد دادی پیش شیدا جونتم نموندی
+توعم اگه دردت اینه اره باهاش بودم راحت شدی؟
_ ب جهنم،لیاقت نداری دیگه
دستمو گرفت یه لحظه نگاش کردم
نفهمیدم چیشد میخواستم ببوسمش ک رفت عقب
+ن بابا هنوز همه رو باهم میخوای ، یکم تعهد بد نیست
و رفت!
پسره بز منو بازی داد لعنت بهت روشنک و لعنت ب من احمق این هدفش همین بود دیگه من هنوز خیلی ساده با یه رفتارش خر میشم
لعنت بهت رسما لهم کرد
رسما ابروم رفت هوووف خسته شدم
رفتم بالا پیش روشنک
درو یهو باز کردم
روشنک: مثلا خوابما مگه سر آوردی جنگ شده مگه؟!
_آبروم رفت روشنک باز بیا بگو پسره بخاطر من حرص میخوره باز بیا بگو ناراحته فلانه رسما بهم فهموند همه چیو
اه لعنتی
روشنک عم مث بز میخندید
_همتون بیشعورید دیگه اه
درو کوبیدم رفتم اتاق شروین کنارش خوابیدم...
بلند ک شدم شروین کنارم نبود
رفتم دستشویی بعدم پایین
صبحونه خورده و جمع کرده هرکی مشغول خودش بود ی نگاه ب ساعت انداختم 9 !
شروین با تلفن حرف میزد رفتم پیشش الان منم حرصمو اینجوری خالی میکردم!
_صب بخیر
شروین گوشیو قطع کرد: صبح بخیر پرنسسم
چشمم ک به ماهور خورد شروینو بوسیدم
اولش هنگ کرد دستامو گذاشتم رو صورتش و ب کارم ادامه دادم
اصا بدرررک!!
هلم داد سمت کاناپه خم شد روم و می بوسیدم
شیدا صداش در اومد: اوهه پاشید برید اتاقتون سر صبحیم ول نمیکنن
ماهور رفت بیرون شروین با لبخند بلند شد
اخیش اصا روزم خوب شد!
شروین: شیدای مزاحم
شیدا: باشه داداش من شدم مزاحم دیگه؟
شروین: تو جون منی شیدا
شوخی میکنم
شیدا: باشه بعدا یکم از دلم درآر میرم شرکت امروز دیر کردم
شروین: باشه روز خوش
شیدا: روز شمام بخیر...
ادیتم چ خفن تر شده😍😍 دوس داشتین؟!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #طنز #عشق #عاشقانه #جذاب #شیک #زیبا
۷۸.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.