مقدمه فیک ازم متنفر نباش...
مقدمه فیک ازم متنفر نباش...
شاید واقعا ی خوشگذرونی بود
کوک:بیخیال ات ما یه مدت باهم خوش گذروندیم این دلیل نمیشه واقعا ی رابطه جدی داشته باشیم
ات:خوشگذرونی؟
واقعا ی خوش گذرونی بودم براش
کوک:بیا تمومش کنیم تو برو زندگی خودتو بکن منم زندگی خودمو
ات:ولی من دوست دارم
کوک:ولی تو دیگه برام جالب نیستی
ات:جالب؟ این همه سال من فقط ی سرگرمی بودم؟
۲ماه بعد
لورا:ات دیونه شدی؟چرا داری میری ارتش
ات:نمیتونم لورا بدون کوک نمیتونم همه زهنم درگیرشه زندگیم بدونش معنی نداره
۳سال بعد
چانگ کیونگ وو:تبریک میگم لی ات تو اولین زنی هستی که در تموم جنگ های اجباری شرکت کرد و در همشون پیروز شد تو لایق این درجه هستی مفتخرم که شمارو فرمانده واحد ویژه الفا معرفی کنم
چی شد که به اینجا رسیدم؟ من انقدر بی رحم خون سرد نبودم چه بلایی سر ات خون گرمو دوسش داشتنی اومده؟
فلش بک که ۴سال پیش
ویو ات
+چرا انقد باهام سرد شدی کوک؟ کاری کردم که ازم ناراحت شی؟
_نه فقط رو مخمی
+رو مخ؟
_میرم استادیو منتظرم نمون
کوک رفتو ات همینجوری رفتنشو تماشا کرد لورا بعد رفتن کوک رفت پیش و گفت
*چرا میزاری اینجوری باهات حرف بزنه؟
+لورا دیگه دوسم نداره مگه نه؟
*ات....
+پس اینم دیدم میدونی لورا ما از راهنمایی باهم دوست بودیم من بزرگ شدنشو کاراموز بودنشو درداشون سختی هاشو خنده هاشو فارغالتحصیل شدنشو موفق شدنشو تبدیل به ی ستاره شدنشو همه چیشو دیدم و هیچ وقت فک نمیکردم متنفر بودن از خودم رو هم ببینم ولی انگار دارم میبینم و این درد داره
فیک ازم متنفر نباش...
ژانر:جنایی رمانتیک غمگین
شخصیت های اصلی:ات و کوک و لورا(دوست صمیمی ات و دوست دختر جیمین)اعضای بی تی اس با دوست دختراشون پدر مادر و برادر کوک
علامت ها:مال ات +مال کوک_مال لورا*مال عضا استیکراشون مال بقیه&
خلاصه داستان
ات و کوک از دوران دوم راهنمایی باهم دوست بودن و ات از همون دوران رو کوک کراش داشته که وقتی ۲۵سالش بوده به کوک اطراف میکنه ی سال میرن تو رابطه ولی به خاطر مشکلاتی ی سال بعد جدا میشن ات نمتونه دوری کوک رو تحمل کنه برای همین وارد ارتش میشه و با سختی های زیاد میره جنگ و به خاطر جون سالم به در بردن از هر جنگی و سبب پیروز شدن در هر جنگی فرمانده واحد ویژه الفا میشه و سالها خدمت میکنه و کوک بعد پایان یافتن سربازیش برمیگرده خونه ولی به دلایلی برمیگرده به ارتش و میره تو واحد ات و ات....
شاید واقعا ی خوشگذرونی بود
کوک:بیخیال ات ما یه مدت باهم خوش گذروندیم این دلیل نمیشه واقعا ی رابطه جدی داشته باشیم
ات:خوشگذرونی؟
واقعا ی خوش گذرونی بودم براش
کوک:بیا تمومش کنیم تو برو زندگی خودتو بکن منم زندگی خودمو
ات:ولی من دوست دارم
کوک:ولی تو دیگه برام جالب نیستی
ات:جالب؟ این همه سال من فقط ی سرگرمی بودم؟
۲ماه بعد
لورا:ات دیونه شدی؟چرا داری میری ارتش
ات:نمیتونم لورا بدون کوک نمیتونم همه زهنم درگیرشه زندگیم بدونش معنی نداره
۳سال بعد
چانگ کیونگ وو:تبریک میگم لی ات تو اولین زنی هستی که در تموم جنگ های اجباری شرکت کرد و در همشون پیروز شد تو لایق این درجه هستی مفتخرم که شمارو فرمانده واحد ویژه الفا معرفی کنم
چی شد که به اینجا رسیدم؟ من انقدر بی رحم خون سرد نبودم چه بلایی سر ات خون گرمو دوسش داشتنی اومده؟
فلش بک که ۴سال پیش
ویو ات
+چرا انقد باهام سرد شدی کوک؟ کاری کردم که ازم ناراحت شی؟
_نه فقط رو مخمی
+رو مخ؟
_میرم استادیو منتظرم نمون
کوک رفتو ات همینجوری رفتنشو تماشا کرد لورا بعد رفتن کوک رفت پیش و گفت
*چرا میزاری اینجوری باهات حرف بزنه؟
+لورا دیگه دوسم نداره مگه نه؟
*ات....
+پس اینم دیدم میدونی لورا ما از راهنمایی باهم دوست بودیم من بزرگ شدنشو کاراموز بودنشو درداشون سختی هاشو خنده هاشو فارغالتحصیل شدنشو موفق شدنشو تبدیل به ی ستاره شدنشو همه چیشو دیدم و هیچ وقت فک نمیکردم متنفر بودن از خودم رو هم ببینم ولی انگار دارم میبینم و این درد داره
فیک ازم متنفر نباش...
ژانر:جنایی رمانتیک غمگین
شخصیت های اصلی:ات و کوک و لورا(دوست صمیمی ات و دوست دختر جیمین)اعضای بی تی اس با دوست دختراشون پدر مادر و برادر کوک
علامت ها:مال ات +مال کوک_مال لورا*مال عضا استیکراشون مال بقیه&
خلاصه داستان
ات و کوک از دوران دوم راهنمایی باهم دوست بودن و ات از همون دوران رو کوک کراش داشته که وقتی ۲۵سالش بوده به کوک اطراف میکنه ی سال میرن تو رابطه ولی به خاطر مشکلاتی ی سال بعد جدا میشن ات نمتونه دوری کوک رو تحمل کنه برای همین وارد ارتش میشه و با سختی های زیاد میره جنگ و به خاطر جون سالم به در بردن از هر جنگی و سبب پیروز شدن در هر جنگی فرمانده واحد ویژه الفا میشه و سالها خدمت میکنه و کوک بعد پایان یافتن سربازیش برمیگرده خونه ولی به دلایلی برمیگرده به ارتش و میره تو واحد ات و ات....
۴۶۵
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.