پارت ۲
#پارت ۲
رمان از جنس اقلیما
از مشت دستی دورم حلقه شد.بوی عرق و الکل کوفت کرده بود داشت حالم رو بهم میزد.از طرفی هم از ترس بدنم به لرز افتاده بود. لباشو از پشت تو گردنم فرو کرد و مک محکمی به گلوم زد که جیغی کشیدم و ظرفا از دستم افتاد و شکست .
شروع کردم به دست و پا زدن و فرار از دستش که فایده نداشت.
تنها امیدم به منوچهر بود که صدای خنده های مستانه ش گوش همسایه هارم کر کرده بود.
سینمو که تو دستش گرفته بود اشکم جاری شد و بیشتر دست و پا زدم تا چشمم به خورده شیشه های روی زمین افتاد .یه تیکه شیشه رو تو بازوشفرو کردمو با تمام توانم دویدم ...
توی اتاقم درو بستمو تا صبح بیرون نیومدم....
با دیدن جوان قدرتمند رو به روم تمام اتفاقات اون شب مثل فیلم جلوی چشمم رد شد اما این مرد کجا و اونا کجا ! کت و شلوار شکلاتی رنگی تنش بودو بلوز کرم رنگی زیرش،پوشیده بود.
عینک آفتابیش رو تو دستش گرفته بودو بوی عطر تلخش آدمو مست میکرد. برای یکلحظه ابروهام از تعجب بالا پرید.و همچین آدمایی هستن که با منو چهر کار داشته باشن؟ مگه میشه ؟ دودور دیگه سمت چپ و راست مرد ایستاده بودن که مثل خودش اندام ورزیده و قد بلندی داشتن.کت و شلوار مشکی جفت تنشون بودو رو چشماشون عینک داشتن .به نظر میومد محافظی بادیگاردی چیزی باشن . تا اینکه یکیشو به زبون اومدو سراغ منوچهرو گرفت . از فکر و خیال بیرن اومدم و با یه جواب سر سری بهشون از خونه خارج شدم . جای کمربند روی رون پام حسابی درد میکرد و لنگان لنگان راه میرفتم . تا اینکه سر کوچه یادم افتاد کوله پشتی و وسایلمو یادم رفته و کلافه سمت خونه برگشتم از بریدگی کوچه سرک کشیدم کسی جلوی در نبود.
اما اون ماشین مدل بالا که بنظر میومد مال اونا باشه هنوز جلوی در بود . بیخیالش شدمو و سری تکون دادمو به سمت خونه رفتم . در حیاطو که باز کردم صدای منوچهر توی گوشم پیچید آقا نزن توروخداااااا آقا غلط کردم به پات میوفتم
آقا نزن پولتو جور میکنم آخخخخخ
بچه ها روزی ۲ پارت میزارم
رمان از جنس اقلیما
از مشت دستی دورم حلقه شد.بوی عرق و الکل کوفت کرده بود داشت حالم رو بهم میزد.از طرفی هم از ترس بدنم به لرز افتاده بود. لباشو از پشت تو گردنم فرو کرد و مک محکمی به گلوم زد که جیغی کشیدم و ظرفا از دستم افتاد و شکست .
شروع کردم به دست و پا زدن و فرار از دستش که فایده نداشت.
تنها امیدم به منوچهر بود که صدای خنده های مستانه ش گوش همسایه هارم کر کرده بود.
سینمو که تو دستش گرفته بود اشکم جاری شد و بیشتر دست و پا زدم تا چشمم به خورده شیشه های روی زمین افتاد .یه تیکه شیشه رو تو بازوشفرو کردمو با تمام توانم دویدم ...
توی اتاقم درو بستمو تا صبح بیرون نیومدم....
با دیدن جوان قدرتمند رو به روم تمام اتفاقات اون شب مثل فیلم جلوی چشمم رد شد اما این مرد کجا و اونا کجا ! کت و شلوار شکلاتی رنگی تنش بودو بلوز کرم رنگی زیرش،پوشیده بود.
عینک آفتابیش رو تو دستش گرفته بودو بوی عطر تلخش آدمو مست میکرد. برای یکلحظه ابروهام از تعجب بالا پرید.و همچین آدمایی هستن که با منو چهر کار داشته باشن؟ مگه میشه ؟ دودور دیگه سمت چپ و راست مرد ایستاده بودن که مثل خودش اندام ورزیده و قد بلندی داشتن.کت و شلوار مشکی جفت تنشون بودو رو چشماشون عینک داشتن .به نظر میومد محافظی بادیگاردی چیزی باشن . تا اینکه یکیشو به زبون اومدو سراغ منوچهرو گرفت . از فکر و خیال بیرن اومدم و با یه جواب سر سری بهشون از خونه خارج شدم . جای کمربند روی رون پام حسابی درد میکرد و لنگان لنگان راه میرفتم . تا اینکه سر کوچه یادم افتاد کوله پشتی و وسایلمو یادم رفته و کلافه سمت خونه برگشتم از بریدگی کوچه سرک کشیدم کسی جلوی در نبود.
اما اون ماشین مدل بالا که بنظر میومد مال اونا باشه هنوز جلوی در بود . بیخیالش شدمو و سری تکون دادمو به سمت خونه رفتم . در حیاطو که باز کردم صدای منوچهر توی گوشم پیچید آقا نزن توروخداااااا آقا غلط کردم به پات میوفتم
آقا نزن پولتو جور میکنم آخخخخخ
بچه ها روزی ۲ پارت میزارم
۱.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.