پارت ۴ "پاریسِ تو"
کوک مطمعن بود که یکی از ادامای پدرش اومده تا دنبالش بگرده و حالا وقتی فقط چند دقیقه پیش این مرد گل فروش قلبش داشت میخندید باید دوباره به همون خونه که هیچوقت براش امن نبود برگرده
_فکر کنم با تو کار دارن
_درسته...دیگه وقت خداحافظیه گل فروش
تهیونگ لبخند شیرینی زد و بلند شد
_خداحافظی؟این آخرین دیدار ما نیست مگه نه انجل؟پناهگاه تا ابد پناهگاهه حتی اگه جسمتم نباشه قلبت برای اروم شدن باید به پناهگاه برگرده
کوک حس عجیبی از فرشته خطاب شدنش توسط اون غریبه که امشب باهاش هم صحبت شده بود داشت
_اگه نتونستم برگردم؟
_صدای تپش های قلبتو دنبال میکنم و پیدات میکنم
_در عوضش چی ازم میخوای؟
پسر بزرگتر خودش هم نمیدونست چرا انقدر از رفتن این بچه خرگوش دلگیره شاید باید وقتی وارد مغازه شد و چشمش به ستاره های چشم اون پسر افتاد همون موقع در گل فروشی کوچیکش رو قفل میکرد تا دیگه نتونه بره
اما دلیلش چی بود؟قلب تهیونگ همیشه به گرمی قهوه های خوش عطرش بود اما اینبار این گرمی فرق داشت چون انگار اینبار انتظار گرمای بیشتر داشت...شاید یه بغل گرم از طرف اون غریبه
_ارباب جئون الان نیمه شبه باید برگردید به عمارت پدرتون همین الانشم عص_
_باشه بریم
کوک اجازه نداد اون مرد بقیه حرفشو بزنه و قبول کرد برگرده و بعد با لبخند به تهیونگ نگاه کرد
_اگه خداحافظی نیست پس بعدا میبینمت گل فروش
_دفعه بعد باید ازم گل بخری
تهیونگ گفت و با لبخند دستشو تکون و داد و رفتن کوک رو با مرد کنارش نگاه کرد
حس خالی شدن قلبشو از خون حس کرد وقتی رفتن اونو تماشا کرد اما با فکر دوباره دیدنش همون قلب بی جون شروع به رقصیدن کرد
تهیونگ دستشو روی قلبش گذاشت و خطاب به قلبش گفت
_هی رفیق تو چت شده ما فقط از دیدن یه کره ای هیجان زده ایم مگه نه؟
یه کره ای که شباهت زیادی به فرشته ها داره...من فرشته هارو ندیدم اما اگه الان ازم بخوان فرشته هارو توصیف کنم به اون پسر غریبه که صدای خنده هاش از بهشت اومده اشاره میکنم
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
_فکر کنم با تو کار دارن
_درسته...دیگه وقت خداحافظیه گل فروش
تهیونگ لبخند شیرینی زد و بلند شد
_خداحافظی؟این آخرین دیدار ما نیست مگه نه انجل؟پناهگاه تا ابد پناهگاهه حتی اگه جسمتم نباشه قلبت برای اروم شدن باید به پناهگاه برگرده
کوک حس عجیبی از فرشته خطاب شدنش توسط اون غریبه که امشب باهاش هم صحبت شده بود داشت
_اگه نتونستم برگردم؟
_صدای تپش های قلبتو دنبال میکنم و پیدات میکنم
_در عوضش چی ازم میخوای؟
پسر بزرگتر خودش هم نمیدونست چرا انقدر از رفتن این بچه خرگوش دلگیره شاید باید وقتی وارد مغازه شد و چشمش به ستاره های چشم اون پسر افتاد همون موقع در گل فروشی کوچیکش رو قفل میکرد تا دیگه نتونه بره
اما دلیلش چی بود؟قلب تهیونگ همیشه به گرمی قهوه های خوش عطرش بود اما اینبار این گرمی فرق داشت چون انگار اینبار انتظار گرمای بیشتر داشت...شاید یه بغل گرم از طرف اون غریبه
_ارباب جئون الان نیمه شبه باید برگردید به عمارت پدرتون همین الانشم عص_
_باشه بریم
کوک اجازه نداد اون مرد بقیه حرفشو بزنه و قبول کرد برگرده و بعد با لبخند به تهیونگ نگاه کرد
_اگه خداحافظی نیست پس بعدا میبینمت گل فروش
_دفعه بعد باید ازم گل بخری
تهیونگ گفت و با لبخند دستشو تکون و داد و رفتن کوک رو با مرد کنارش نگاه کرد
حس خالی شدن قلبشو از خون حس کرد وقتی رفتن اونو تماشا کرد اما با فکر دوباره دیدنش همون قلب بی جون شروع به رقصیدن کرد
تهیونگ دستشو روی قلبش گذاشت و خطاب به قلبش گفت
_هی رفیق تو چت شده ما فقط از دیدن یه کره ای هیجان زده ایم مگه نه؟
یه کره ای که شباهت زیادی به فرشته ها داره...من فرشته هارو ندیدم اما اگه الان ازم بخوان فرشته هارو توصیف کنم به اون پسر غریبه که صدای خنده هاش از بهشت اومده اشاره میکنم
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۱۲.۴k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.