jung kook one shot
«پارت هفت»
تو رو نشوند روی تخت جلوی خودش بلند شد ولباساشو پوشید ولباسای تورو هم داد دستت ورفت از اتاق بیرون
تعجب کرده بودی که چرا اینطوری کرد زود از روی تخت بلند شدی ولباساتو پوشیدی ورفتی دنبالش رفتی توی حیاط دیدی کنار استخر نشسته وبه ماه خیره شده اروم رفتی کنارش نشستی
هانا:چیشد یدفعه حالت خوبه
با دیدن اینکه دستشو گذاشته روی قلبش وازش خون میاد نفسم برید خون میریخت توی اب استخر
دستمو گذاشتم رو دستش که دستمو پس زد
جونگکوک:پاشو برو تو منم میام
هانا«با بغض»ولی قلبت
جونگکوک:خواهش میکنم برو زود فقط چند ثانیه مونده برو
هانا:ولی...ولی
جونگکوک:اه لعنتی برو الان مباد توروهم اسیر میکنه
یه دفعه یه مرد خیلی بزرگ از تو استخر اومد بیرون وقهقهه بلندی زد
مرده:هه..هه میبینم که یه مهمون ناخونده داریم خوش اومدی دختر کوچولو
جونگکوک:با اون کاری نداشته باش خواهش میکنم
مرده :اه چرا بزار بدونه
هانا:چی...رو..بدونم
مرده:اینکه جونگکوکدقراره به زو دی به دست من کشته بشه واینکه اون هر شب میاد وبهم خون میده از قلبش تا قدرتمند تر بشم
جونگکوک:هانا برو بعدا برات توضیح میدم
هانا:خیلی بدی اقای جونگکوک من رو عاشق خودت کردی حالا بهم میگی برو
مرده:اخه ی نه بزار اونم خون بده خون انسان بیشتر به دردم میخوره خواست من رو از زمین بلند کنه که با گلوله ای که به دستش خورد من رو ول کرد با دیدن پسری که بیرون از حیاط ایستاده وداره خودشو برای گلوله زدن به مرده امده میکنه دیدم
جونگکوک داد زو :بم بم هانارو از اینجا ببر
بم بم:تو هم با من میای جونگکوک شی
«به خاطر اینکه بی تی اس وگات سون خیلی بهم نزدیکن از اعضای گات سون استفاده کردم»
مرده از ترسش رفت تو اب و جونگکوک خون دادن رو تموم کرد بم بم اومد وجونگکوک رو از رو زمین بلند کرد جونگکوک به کمک بم بم راه رفت واومد طرفم
جونگکوک:به خاطر تو هر دوتامون کم مونده بود نابود شیم انسان عوضی
با این حرفاش دلم شکست وبعد از رفتم بم بم وجونگکوک افتادم زمین گریه کردم اخه چرا من چرا من باید الان اینجا باشم این زنگی چیه اخه کاش مثل همه ادم های عادی دکتر میشدم ولی الان کجام
تهبونگ دوید اومد سمتم
تهیونگ:خوبیدصورت ودستات چرا خونین ها بلند شو بریم پیش جین
هانا:من خوبم نگران نباش
اروم دستمو گرفت وموهام رو نوازش کرد
تهیونگ:بلند شو زود بریم سرزمین من اینجا فکر نکنم احساس امنیت کنی
هانا:اها میام تو این چند ساعت به حد کافی عذاب کشیدم
.
،
.
.....
تو رو نشوند روی تخت جلوی خودش بلند شد ولباساشو پوشید ولباسای تورو هم داد دستت ورفت از اتاق بیرون
تعجب کرده بودی که چرا اینطوری کرد زود از روی تخت بلند شدی ولباساتو پوشیدی ورفتی دنبالش رفتی توی حیاط دیدی کنار استخر نشسته وبه ماه خیره شده اروم رفتی کنارش نشستی
هانا:چیشد یدفعه حالت خوبه
با دیدن اینکه دستشو گذاشته روی قلبش وازش خون میاد نفسم برید خون میریخت توی اب استخر
دستمو گذاشتم رو دستش که دستمو پس زد
جونگکوک:پاشو برو تو منم میام
هانا«با بغض»ولی قلبت
جونگکوک:خواهش میکنم برو زود فقط چند ثانیه مونده برو
هانا:ولی...ولی
جونگکوک:اه لعنتی برو الان مباد توروهم اسیر میکنه
یه دفعه یه مرد خیلی بزرگ از تو استخر اومد بیرون وقهقهه بلندی زد
مرده:هه..هه میبینم که یه مهمون ناخونده داریم خوش اومدی دختر کوچولو
جونگکوک:با اون کاری نداشته باش خواهش میکنم
مرده :اه چرا بزار بدونه
هانا:چی...رو..بدونم
مرده:اینکه جونگکوکدقراره به زو دی به دست من کشته بشه واینکه اون هر شب میاد وبهم خون میده از قلبش تا قدرتمند تر بشم
جونگکوک:هانا برو بعدا برات توضیح میدم
هانا:خیلی بدی اقای جونگکوک من رو عاشق خودت کردی حالا بهم میگی برو
مرده:اخه ی نه بزار اونم خون بده خون انسان بیشتر به دردم میخوره خواست من رو از زمین بلند کنه که با گلوله ای که به دستش خورد من رو ول کرد با دیدن پسری که بیرون از حیاط ایستاده وداره خودشو برای گلوله زدن به مرده امده میکنه دیدم
جونگکوک داد زو :بم بم هانارو از اینجا ببر
بم بم:تو هم با من میای جونگکوک شی
«به خاطر اینکه بی تی اس وگات سون خیلی بهم نزدیکن از اعضای گات سون استفاده کردم»
مرده از ترسش رفت تو اب و جونگکوک خون دادن رو تموم کرد بم بم اومد وجونگکوک رو از رو زمین بلند کرد جونگکوک به کمک بم بم راه رفت واومد طرفم
جونگکوک:به خاطر تو هر دوتامون کم مونده بود نابود شیم انسان عوضی
با این حرفاش دلم شکست وبعد از رفتم بم بم وجونگکوک افتادم زمین گریه کردم اخه چرا من چرا من باید الان اینجا باشم این زنگی چیه اخه کاش مثل همه ادم های عادی دکتر میشدم ولی الان کجام
تهبونگ دوید اومد سمتم
تهیونگ:خوبیدصورت ودستات چرا خونین ها بلند شو بریم پیش جین
هانا:من خوبم نگران نباش
اروم دستمو گرفت وموهام رو نوازش کرد
تهیونگ:بلند شو زود بریم سرزمین من اینجا فکر نکنم احساس امنیت کنی
هانا:اها میام تو این چند ساعت به حد کافی عذاب کشیدم
.
،
.
.....
۴۵.۹k
۲۸ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.