پاییز دستم را می گیرد و مرا به باغ های انار می برد
پاییز دستم را می گیرد و مرا به باغ های انار می برد
انارها را می چینی و در دامنم می ریزی
چهره ام چون روی انار گلگون است
غرق در عشق بازی پاییز و انارم که دستت به سویم می آید
بوی انار می دهند دستانت …
پ. ن: میدانی ..
ب این فکر میکنم ک حٺی انار بودن هم بهٺر از انسان بودن اسٺ ..
انار ڪدلٺنگ میشود میٺرکد!
امـاانسان ..
براسٺیانسانڪـ دلٺنگ میشود،چہمیشود .. !؟ :)
انارها را می چینی و در دامنم می ریزی
چهره ام چون روی انار گلگون است
غرق در عشق بازی پاییز و انارم که دستت به سویم می آید
بوی انار می دهند دستانت …
پ. ن: میدانی ..
ب این فکر میکنم ک حٺی انار بودن هم بهٺر از انسان بودن اسٺ ..
انار ڪدلٺنگ میشود میٺرکد!
امـاانسان ..
براسٺیانسانڪـ دلٺنگ میشود،چہمیشود .. !؟ :)
۲۸.۵k
۲۷ آبان ۱۴۰۱