p11
ویو ات
الان تقریبا یک سال هست که دارم برای جیمین کار میکنم و جلوی خانوادش به عنوان دوست دخترش رفتار میکنم من اونو دوسش دارم و فکر میکردم اونم منو دوست داره ولی اون فقط داره ازم سوءاستفاده میکنه اگه دوسم داشت منو مجبور به نوش بازه کردن نمیکرد و منو به عنوان دوست دختر واقعیش میخواست اما انگار اینطور نبود اونم مثل بابامه منم دارم تصمیم میگیرم که روی عشقم به اون پا بزارم چون با هم بودن ما درست نبود
جیمین: ات.... ات.... ات کجایی دو ساعته دارم صدات میزنم
ات: بله آقای پارک ببخشید حواسم پرت شد
جیمین: کارتو درست انجام بده... برنامه بعدی چیه؟
ات: برنامه ای نمونده برین خونه استراحت کنین
جیمین: حالت بده؟
ات: نه خوبم یکم خستم
... رسیدن خونه
جیمین: ات بیا شام
ات: اژدها ندارم میرم استراحت کنم با اجازه
جیمین: باشه برو
ویو جیمین
الان یه ساله ات داره برام کار میکنه من اونو دوست دارم اما احساس اونو به خودم نمیدونم یه چندروزیه باهام سرد شده یعنی ازم خسته شده؟ میخوام کاراشو کم کنم و بهش اعتراف کنم ولی نمیدونم کی من همیشه به عنوان یه مافیای بی رحم کار کردم و از این کارا بلد نیستم فعلا بی خیالش شدم رفتم تو اتاقم ات در زد و اومد تو اتاق
جیمین: چیزی شده؟
ات: نه فقط میخواستم برای فردا مرخصی بگیرم چون کار خاصی ندارین اگه اجازه بدین با چند نفر از کارمندای شرکت میرم برای شام چون دعوت شدم دو نفرشون میخوان نامزدیشون رو جشن بگیرن
جیمین: باشه برو فقط لباس باز نپوش و هر نوشیدنی نخور فهمیدی؟ دردسر میشه و قبل از ساعت دوازده شب خونه باش
ات: چشم... ممنون
ویو جیمین
گفتم واسه روحیش خوبه منم فردا وارد جشنشون میشم و به ات اعتراف میکنم
الان تقریبا یک سال هست که دارم برای جیمین کار میکنم و جلوی خانوادش به عنوان دوست دخترش رفتار میکنم من اونو دوسش دارم و فکر میکردم اونم منو دوست داره ولی اون فقط داره ازم سوءاستفاده میکنه اگه دوسم داشت منو مجبور به نوش بازه کردن نمیکرد و منو به عنوان دوست دختر واقعیش میخواست اما انگار اینطور نبود اونم مثل بابامه منم دارم تصمیم میگیرم که روی عشقم به اون پا بزارم چون با هم بودن ما درست نبود
جیمین: ات.... ات.... ات کجایی دو ساعته دارم صدات میزنم
ات: بله آقای پارک ببخشید حواسم پرت شد
جیمین: کارتو درست انجام بده... برنامه بعدی چیه؟
ات: برنامه ای نمونده برین خونه استراحت کنین
جیمین: حالت بده؟
ات: نه خوبم یکم خستم
... رسیدن خونه
جیمین: ات بیا شام
ات: اژدها ندارم میرم استراحت کنم با اجازه
جیمین: باشه برو
ویو جیمین
الان یه ساله ات داره برام کار میکنه من اونو دوست دارم اما احساس اونو به خودم نمیدونم یه چندروزیه باهام سرد شده یعنی ازم خسته شده؟ میخوام کاراشو کم کنم و بهش اعتراف کنم ولی نمیدونم کی من همیشه به عنوان یه مافیای بی رحم کار کردم و از این کارا بلد نیستم فعلا بی خیالش شدم رفتم تو اتاقم ات در زد و اومد تو اتاق
جیمین: چیزی شده؟
ات: نه فقط میخواستم برای فردا مرخصی بگیرم چون کار خاصی ندارین اگه اجازه بدین با چند نفر از کارمندای شرکت میرم برای شام چون دعوت شدم دو نفرشون میخوان نامزدیشون رو جشن بگیرن
جیمین: باشه برو فقط لباس باز نپوش و هر نوشیدنی نخور فهمیدی؟ دردسر میشه و قبل از ساعت دوازده شب خونه باش
ات: چشم... ممنون
ویو جیمین
گفتم واسه روحیش خوبه منم فردا وارد جشنشون میشم و به ات اعتراف میکنم
۶.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.