پارت ۱۷
یههوووو
ارسی و ممد وارد شدن
ارسی =سلام چطوری
دیانا =خوبم اگرسینام نمود معلوم نمیشد اها ببخشید معرفی میکنم عشقم سینا و آقای ارسلان کاشی
سینا =خوش آقای کاشی
ارسی =همچنین آقای سینا
یهوو دیدم سینا دستشو گذاشت روی دست دیانا بو دستشو بوس کرد همونجا کاش جرش میدادم
سینا =گفتم عشقم خوبی
دیانا=اره زندگی من
سینا=مرخص شدی بریم خونه من
دیانا =نه زندگیم بچه ها نیازم دارن نمیشه که بیام
سینا =باشه عشقم
ارسی=دیانا مگه قرار نبود دیگه مشروب نخوری تو فعلان نمیتونی بخری زرر داره
دیانا=اولن به توچه دومن چشم آقای دکتر قلابی سومن از کسایی که بهم خیانت کردن خوردم چهارمن از درد های زندگیم خوردم همه زدن زیر خنده
ارسی =.....😐😐😐😬
دکتر اومد تو و گفت مرخصی بفرما خونه ولی پر خوری نکن دیگه
دیانا=چشم
سینا ♡=عشقم من برم کار ترخیص انجام بدم
دیانا♡=باشه عزیزم رفت کار ترخیص انجام داد رفتیم پیش بچه ها همه نگران من بودم
دیانا =بچه ها اکیم نگران نباشید
بچه ها گفتن خدارو شکر همه رفتن خوابیدن حتی ارسی من پایین تو ویلا بودم (بچه ها ما ویلا گرفته بودیم)♡
ارسی =من خوابم نمیومد رفتم دیدم دیانا بیدار داره اکسبور نیکا خودشو ممد میدید با کلیپ هاش رفتم پیشش گفتم چرا اینجوری میکنی با من ها چرا دیانا
دیانا = گفتم چون دوست دخترت زد تو گوشم و افتادم و نزدیک بود بمیرم
ارسلان =چی
دیانا=اره من ترو دوست داشتم من با دختره یکم بحثم شد سر تو و زد زیر گوشم و من بیهوش شدم
ارسی=دیانا منم دوست دارم ولی تو نظرت اون پسره است
دیانا =سینا رو میگی
ارسی =اره
دبانا=خخخخ نه بابا اون شوخی بود 😁🌌
&ارسی =جون من راست میگی
&دیانا=اره بابا
ارسی =خخخخ دیانام حاضری تمام عمرتو با من باشی
دیانا =نه یعنی اره♡♡زندگیم
آقای کاشی عاشقانه می خوامد
ارسی =منم زندگیم
ای خدا بهم رسیدن ننه
ارسی و ممد وارد شدن
ارسی =سلام چطوری
دیانا =خوبم اگرسینام نمود معلوم نمیشد اها ببخشید معرفی میکنم عشقم سینا و آقای ارسلان کاشی
سینا =خوش آقای کاشی
ارسی =همچنین آقای سینا
یهوو دیدم سینا دستشو گذاشت روی دست دیانا بو دستشو بوس کرد همونجا کاش جرش میدادم
سینا =گفتم عشقم خوبی
دیانا=اره زندگی من
سینا=مرخص شدی بریم خونه من
دیانا =نه زندگیم بچه ها نیازم دارن نمیشه که بیام
سینا =باشه عشقم
ارسی=دیانا مگه قرار نبود دیگه مشروب نخوری تو فعلان نمیتونی بخری زرر داره
دیانا=اولن به توچه دومن چشم آقای دکتر قلابی سومن از کسایی که بهم خیانت کردن خوردم چهارمن از درد های زندگیم خوردم همه زدن زیر خنده
ارسی =.....😐😐😐😬
دکتر اومد تو و گفت مرخصی بفرما خونه ولی پر خوری نکن دیگه
دیانا=چشم
سینا ♡=عشقم من برم کار ترخیص انجام بدم
دیانا♡=باشه عزیزم رفت کار ترخیص انجام داد رفتیم پیش بچه ها همه نگران من بودم
دیانا =بچه ها اکیم نگران نباشید
بچه ها گفتن خدارو شکر همه رفتن خوابیدن حتی ارسی من پایین تو ویلا بودم (بچه ها ما ویلا گرفته بودیم)♡
ارسی =من خوابم نمیومد رفتم دیدم دیانا بیدار داره اکسبور نیکا خودشو ممد میدید با کلیپ هاش رفتم پیشش گفتم چرا اینجوری میکنی با من ها چرا دیانا
دیانا = گفتم چون دوست دخترت زد تو گوشم و افتادم و نزدیک بود بمیرم
ارسلان =چی
دیانا=اره من ترو دوست داشتم من با دختره یکم بحثم شد سر تو و زد زیر گوشم و من بیهوش شدم
ارسی=دیانا منم دوست دارم ولی تو نظرت اون پسره است
دیانا =سینا رو میگی
ارسی =اره
دبانا=خخخخ نه بابا اون شوخی بود 😁🌌
&ارسی =جون من راست میگی
&دیانا=اره بابا
ارسی =خخخخ دیانام حاضری تمام عمرتو با من باشی
دیانا =نه یعنی اره♡♡زندگیم
آقای کاشی عاشقانه می خوامد
ارسی =منم زندگیم
ای خدا بهم رسیدن ننه
۲۸.۰k
۲۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.