جانشد🫂
جانشد🫂
رزی: آروم باش مطمئنم حالشون خوبه!
جیسو: دایونا من با جین میرم ببینم پیداشون میک....
قبل تموم شدن حرفش در باز شد و جنی و تهیونگی که کاملا بخاطر بارون خیس شده بودن داخل خونه اومدن!..
فلش بک/
کنار تپه ای توقف کرد ..
تهیونگ: جای زیادی بلد نبودم... ولی بنظرم اینجا آرامش کافی رو داره!
بدون هیچ حرفی از ماشین پیاده شد و هوا رو وارد ریه هاش کرد اون عاشق بارون بود بهش حس خوبی میداد.. اشکاش بدون هیچ توقفی روی صورتش میریختن... چشمامو باز کرد.. چند قدم به جلو برداشت و با یاد آوری گذشته تلخش .. شروع کرد به جیغ کشیدن و حرفای درد آوری که ته قلبش باقی مونده بود!
جنی: چرا چرا زنده موندم ها؟! کاش اون روز میمردم اینجوری انقدر درد نمیکشیدم! دلم می خواد همین الان خودمو بکشم ..خسته م زیادی خسته ام*داد *
همه حرفاشو با داد زدن میگفت دستشو مشت کرد و به قفسه سینه اس میکوبید .. گریه اش شدت گرفت
جنی: چرا فقط نمیمیرم تا ازاون گذشته لعنتی نجات پیدا کنم؟! چرا؟!
شرط
لایک۲۵
کامنت ۲۰
بخاطر تأخیر شرط رو کم کردم 😂🤝
رزی: آروم باش مطمئنم حالشون خوبه!
جیسو: دایونا من با جین میرم ببینم پیداشون میک....
قبل تموم شدن حرفش در باز شد و جنی و تهیونگی که کاملا بخاطر بارون خیس شده بودن داخل خونه اومدن!..
فلش بک/
کنار تپه ای توقف کرد ..
تهیونگ: جای زیادی بلد نبودم... ولی بنظرم اینجا آرامش کافی رو داره!
بدون هیچ حرفی از ماشین پیاده شد و هوا رو وارد ریه هاش کرد اون عاشق بارون بود بهش حس خوبی میداد.. اشکاش بدون هیچ توقفی روی صورتش میریختن... چشمامو باز کرد.. چند قدم به جلو برداشت و با یاد آوری گذشته تلخش .. شروع کرد به جیغ کشیدن و حرفای درد آوری که ته قلبش باقی مونده بود!
جنی: چرا چرا زنده موندم ها؟! کاش اون روز میمردم اینجوری انقدر درد نمیکشیدم! دلم می خواد همین الان خودمو بکشم ..خسته م زیادی خسته ام*داد *
همه حرفاشو با داد زدن میگفت دستشو مشت کرد و به قفسه سینه اس میکوبید .. گریه اش شدت گرفت
جنی: چرا فقط نمیمیرم تا ازاون گذشته لعنتی نجات پیدا کنم؟! چرا؟!
شرط
لایک۲۵
کامنت ۲۰
بخاطر تأخیر شرط رو کم کردم 😂🤝
۶.۸k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.