رمان ماه دریاچه خونین
پارت ۱۴
ساعت ۵ و نیم بود
دازای تنهایی رفت سمت مزار کوروی و کنارش نشست
دا:دوباره آمدم کنارت عزیزم همیشه میگفتی بودن گرفتن دست من خوابت نمی بره الان بدون من رفتی
داشت باخودش حرف و مرور خاطرات می کرد یه نامه دید
دا:دوباره نامه
متن نامه:آفرین درست حدس زدی به حرف هاش زیاد توجه نکن اگر این کار آخرو با دقت انجام بدی همه چی حل میشه راز بزرگ کسی که بهت نزدیک بود رو بفهم فقط ۲ ساعت وقت داری
دا:دوساعت چی کار کنم یعنی چه راز مهم نزدیک ترین آدم زندگی تو بفهم یعنی کوروی چی میتونه باشه کوروی خدانگهدار عزیزن دوباره پیشت برمیگردم ولی اونموقع کنارم هستی
دازای همین جوری داشت به سمت قلعه می رفت و تا رسید بدون هیچ توجهی به اتاق کوروی رفت
و همه جارو گشت آخرش به یه پاکت رسید
باز کرد و چیزی که داخلش دید خشکش زد
عکس کوروی که تو انبار مرکزی زندانی
دا:پانیای لعنتی کار اونه
دازای سریع به بچه ها زنگ زد و ماجرا براشون گفت و همه باهم رفتن به انبار مرکزی شهر
کونیک:خب پخشین و دنبال کوروی بگردین
همه پخش شدن و دنبالش گشتن
چویا و دازای باهم بودن داشتن میگشتن که یه صدای جیغ اومد
چو:صدای جیغ کوروی بود
دا:آره از کدوم طرف
چو:فکنم از زیرزمین
دا:بدو بریم
اونا رفتن وقتی به زیر زمین رسیدن کوروی دیدن که دست و پاهاش به صندلی بستن و کلی زخیمش کردن
دا:کوروی(باداد)
کو:دا..دازایی(باصدای آروم)
و....
ساعت ۵ و نیم بود
دازای تنهایی رفت سمت مزار کوروی و کنارش نشست
دا:دوباره آمدم کنارت عزیزم همیشه میگفتی بودن گرفتن دست من خوابت نمی بره الان بدون من رفتی
داشت باخودش حرف و مرور خاطرات می کرد یه نامه دید
دا:دوباره نامه
متن نامه:آفرین درست حدس زدی به حرف هاش زیاد توجه نکن اگر این کار آخرو با دقت انجام بدی همه چی حل میشه راز بزرگ کسی که بهت نزدیک بود رو بفهم فقط ۲ ساعت وقت داری
دا:دوساعت چی کار کنم یعنی چه راز مهم نزدیک ترین آدم زندگی تو بفهم یعنی کوروی چی میتونه باشه کوروی خدانگهدار عزیزن دوباره پیشت برمیگردم ولی اونموقع کنارم هستی
دازای همین جوری داشت به سمت قلعه می رفت و تا رسید بدون هیچ توجهی به اتاق کوروی رفت
و همه جارو گشت آخرش به یه پاکت رسید
باز کرد و چیزی که داخلش دید خشکش زد
عکس کوروی که تو انبار مرکزی زندانی
دا:پانیای لعنتی کار اونه
دازای سریع به بچه ها زنگ زد و ماجرا براشون گفت و همه باهم رفتن به انبار مرکزی شهر
کونیک:خب پخشین و دنبال کوروی بگردین
همه پخش شدن و دنبالش گشتن
چویا و دازای باهم بودن داشتن میگشتن که یه صدای جیغ اومد
چو:صدای جیغ کوروی بود
دا:آره از کدوم طرف
چو:فکنم از زیرزمین
دا:بدو بریم
اونا رفتن وقتی به زیر زمین رسیدن کوروی دیدن که دست و پاهاش به صندلی بستن و کلی زخیمش کردن
دا:کوروی(باداد)
کو:دا..دازایی(باصدای آروم)
و....
۳.۰k
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.