به نامِ شهریور....
به نامِ شهریور....
"دست پاچه فرزند سال"....
دست پاچه ی بستنِ بارُ بنه ی گـرما....
دست پاچه ی تمام شدن
مرزِ سبـزی تابستان و زردی خش خش وارِ پاییـز....
به نامِ شهریور...
با عصر هایی کشدار و شب های غم آلوده ی رفتن....
شهریوری که توی گوشِ تمامِ روزهایش
صدای زنگ مدرسه ها پیچیده
و مثل طفل فراری از مکتب
دلش پیچ میخورد و سرش تاب....
به نامِ شهریور....
که باد پاییزی تن رنجورش را میلرزاند و گرمای مردادی
هنوز توی رگ هایش جاریست....
من میبوسمت شهـریور جان
که امید های وصالم
توی چشمانِ پر اضطرابت پیداست....
━═☆🌻🧚♀️☆═━
"دست پاچه فرزند سال"....
دست پاچه ی بستنِ بارُ بنه ی گـرما....
دست پاچه ی تمام شدن
مرزِ سبـزی تابستان و زردی خش خش وارِ پاییـز....
به نامِ شهریور...
با عصر هایی کشدار و شب های غم آلوده ی رفتن....
شهریوری که توی گوشِ تمامِ روزهایش
صدای زنگ مدرسه ها پیچیده
و مثل طفل فراری از مکتب
دلش پیچ میخورد و سرش تاب....
به نامِ شهریور....
که باد پاییزی تن رنجورش را میلرزاند و گرمای مردادی
هنوز توی رگ هایش جاریست....
من میبوسمت شهـریور جان
که امید های وصالم
توی چشمانِ پر اضطرابت پیداست....
━═☆🌻🧚♀️☆═━
۵۲۵
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.