half brother part : 1
وقتی برادر ناتنی من جونگکوک اومد تا با ما زندگی کنه برای این که اون چه قدر میتونست احمق باشه خودم رو آماده نکرده بودم من از این که اون نمیخواست این جا باشه از این که دخترها رو از دبیرستانمون به اتاقش می آورد متنفر بودم؛ اما چیزی که بیشتر از همه ازش نفرت داشتم این بود که بدنم نسبت به او واکنش نشون می داد...
هوای سرد پنجره اتاق نشیمن را مه آلود کرده بود وقتی من با اضطراب جلوش ایستاده بودم و سعی میکردم بیرون رو ببینم هر لحظه ممکن بود ماشین ولوو استیشن رندی وارد ورودی ماشین رو خانه شود او به فرودگاه لوگان رفته بود تا پسرش جونگکوک را بیاورد کسی که قرار بود در یک سالی که مادرش به یک مأموریت کاری در خارج از کشور رفته بود با ما زندگی کند.
جونگسو و مادرم سارا فقط چند سالی بود که با هم ازدواج کرده بودند. ناپدریم و من به اندازه کافی با هم خوب کنار می اومدیم ولی نمیتونستم بگم با هم صمیمی بودیم این چیزهای کمی بود که من از ازدواج سابق جونگ سو می دانستم همسر سابقش یونا یک هنرمند اکوادوری بود که در محدوده سانفرانسیسکو زندگی می کرد و پسرش یک خالکوبی شده پانک بود که این اعصاب جونگسو را به خاطر این که او اجازه داشت هر کاری که میخواست بکنه خرد میکرد.
من قبلاً هرگز برادر خوانده م رو ندیده بودم و تنها یک عکس ازش دیده بودم که چند سال پیش در فاصله کوتاهی قبل از اینکه جونگسو با مادرم ازدواج کنه گرفته شده بود.
در اون عکس میتونستم ببینم که اون موهای تیره ای داشت که احتمالاً از مادرش که اصالتاً اهل آمریکای جنوبی بود به ارث برده بود به همراه پوست برنزه ولی جونگسو چشم های روشن و یک صورت زیبا داشت موهایش مرتب و کوتاه بودند ولی جونگسو گفته بود که او اخیراً به یک سطح جدیدی از سرکشی رسیده بود. که این شامل خالکوبی کردن وقتی که فقط پانزده سال داشت و در دردسر افتادن برای مصرف مشروبات الکلی و ماری جوانا در زیر سن قانونی بود جونگسو یونا را به خاطر این که سر به هوا بود و بیش از حد روی شغل هنری اش تمرکز کرده بود و اجازه داده بود جونگکوک بد بار بیاد سرزنش میکرد.
جونگسو می گفت یونا یک جایگاه تدریس در کلاس های یک گالری هنری در لندن رو گرفته پس جونگکوک هفده ساله میتونست بیاد و با ما زندگی کنه
جونگسو هم دو سفر کوتاه به ایالت های غربی آمریکا می رفت و همیشه حضور نداشت تا به جونگکوک نظم و ادب یاد بده او در این باره تلاش خودش رو میکرد و گفته بود که در آینده از فرصت ها استفاده میکنه تا پسرش رو به راه راست بیاره
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت اول رمان برادر ناتنی امیدوارم که خوشتون اومده باشه لايک و کامت بزارید حتما نظرتون بهم بگین که خوشتون اومده یا نه
هوای سرد پنجره اتاق نشیمن را مه آلود کرده بود وقتی من با اضطراب جلوش ایستاده بودم و سعی میکردم بیرون رو ببینم هر لحظه ممکن بود ماشین ولوو استیشن رندی وارد ورودی ماشین رو خانه شود او به فرودگاه لوگان رفته بود تا پسرش جونگکوک را بیاورد کسی که قرار بود در یک سالی که مادرش به یک مأموریت کاری در خارج از کشور رفته بود با ما زندگی کند.
جونگسو و مادرم سارا فقط چند سالی بود که با هم ازدواج کرده بودند. ناپدریم و من به اندازه کافی با هم خوب کنار می اومدیم ولی نمیتونستم بگم با هم صمیمی بودیم این چیزهای کمی بود که من از ازدواج سابق جونگ سو می دانستم همسر سابقش یونا یک هنرمند اکوادوری بود که در محدوده سانفرانسیسکو زندگی می کرد و پسرش یک خالکوبی شده پانک بود که این اعصاب جونگسو را به خاطر این که او اجازه داشت هر کاری که میخواست بکنه خرد میکرد.
من قبلاً هرگز برادر خوانده م رو ندیده بودم و تنها یک عکس ازش دیده بودم که چند سال پیش در فاصله کوتاهی قبل از اینکه جونگسو با مادرم ازدواج کنه گرفته شده بود.
در اون عکس میتونستم ببینم که اون موهای تیره ای داشت که احتمالاً از مادرش که اصالتاً اهل آمریکای جنوبی بود به ارث برده بود به همراه پوست برنزه ولی جونگسو چشم های روشن و یک صورت زیبا داشت موهایش مرتب و کوتاه بودند ولی جونگسو گفته بود که او اخیراً به یک سطح جدیدی از سرکشی رسیده بود. که این شامل خالکوبی کردن وقتی که فقط پانزده سال داشت و در دردسر افتادن برای مصرف مشروبات الکلی و ماری جوانا در زیر سن قانونی بود جونگسو یونا را به خاطر این که سر به هوا بود و بیش از حد روی شغل هنری اش تمرکز کرده بود و اجازه داده بود جونگکوک بد بار بیاد سرزنش میکرد.
جونگسو می گفت یونا یک جایگاه تدریس در کلاس های یک گالری هنری در لندن رو گرفته پس جونگکوک هفده ساله میتونست بیاد و با ما زندگی کنه
جونگسو هم دو سفر کوتاه به ایالت های غربی آمریکا می رفت و همیشه حضور نداشت تا به جونگکوک نظم و ادب یاد بده او در این باره تلاش خودش رو میکرد و گفته بود که در آینده از فرصت ها استفاده میکنه تا پسرش رو به راه راست بیاره
سلام به گل های خوشگلم اینم از پارت اول رمان برادر ناتنی امیدوارم که خوشتون اومده باشه لايک و کامت بزارید حتما نظرتون بهم بگین که خوشتون اومده یا نه
۹۸۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.