بدترین تناسخ
اگه فکر میکنین شانستون توی تناسخ بده. باید بگم که من شانسم از شما بدتره من یه دختر رندوم و اوتاکو ای هستم که عاشق جوجوتسوکازین عه ولی بعد مرگ مسخرم بخاطر افتادن از پله های مدرسم به توکیو رنجرز تناسخ کردم و خب من علاقه ی زیادی به کارکتر هاش ندارم و اینجا انگار اصلا پلیس نداره!! وقتی فهمیدم تناسخ کردم خوشحال شدم ولی بعدش ناراحت چون توی توکیو ریونجرز بودن و یه خونه کوشولو داشتم تصمیم گرفتم بیکار بشینم و زندگیمو کنم چون من فقط یه کمربند سبز توی جودو داشتم و اصلا توی مبارزه خوب نیستم
ولی بعد دلم نیومد این کارکتر های بدبختو بزارم همینطور بمیرن و بعد اینا تصمیم گرفتم یک دخالت کوشولو داشته باشم و بعد کلی بهم ریختن اتاقم فهمیدم من دختر خالی دختر عمه ی مایکی ام. خیلی مسخرسسس
امیدوارم منو نشناسه و بعد گند زدن به اتاق سمت لباسا رفتم خداوکیلی چه سلیقه ای جون حال کردم و یه سیس سمی گرفتم که یه کره... چیز انسان. درو باز کردن قیافش اصلا آشنا نیست یه پسر کوچیک موهای قهوه ای و چشمای قهوه ای معلوم بود انگار گاو دیده و بعد گفت صبحونه امادس کره
همون لحظه ساکت نشدم و گفتم
بی تر تربیت یجوری نگام کرد که مجبور شدم توضیح بدم که یعنی خیلی بی ادبی و بعدشم درو محکم بست و رفت
حلا فهمیدم من اسممو نمیدونم ....
بین کتابا گشتم و اول یه کتاب نوشته بود
هاناکو تاکاشی
چه اسمی به به چه فامیل مسخره ای به به
بعد خیلی گرسنم بود نمیتونم حتی بعد تناسخ از غذا بگذرم....
از پله های بسیار ژیبا پایین رفتم اول دنبال سرویس بودم که پیداش کردم تو آینه نگاه کردم و خداوکیلی کیف کردم
پارت ۱
ولی بعد دلم نیومد این کارکتر های بدبختو بزارم همینطور بمیرن و بعد اینا تصمیم گرفتم یک دخالت کوشولو داشته باشم و بعد کلی بهم ریختن اتاقم فهمیدم من دختر خالی دختر عمه ی مایکی ام. خیلی مسخرسسس
امیدوارم منو نشناسه و بعد گند زدن به اتاق سمت لباسا رفتم خداوکیلی چه سلیقه ای جون حال کردم و یه سیس سمی گرفتم که یه کره... چیز انسان. درو باز کردن قیافش اصلا آشنا نیست یه پسر کوچیک موهای قهوه ای و چشمای قهوه ای معلوم بود انگار گاو دیده و بعد گفت صبحونه امادس کره
همون لحظه ساکت نشدم و گفتم
بی تر تربیت یجوری نگام کرد که مجبور شدم توضیح بدم که یعنی خیلی بی ادبی و بعدشم درو محکم بست و رفت
حلا فهمیدم من اسممو نمیدونم ....
بین کتابا گشتم و اول یه کتاب نوشته بود
هاناکو تاکاشی
چه اسمی به به چه فامیل مسخره ای به به
بعد خیلی گرسنم بود نمیتونم حتی بعد تناسخ از غذا بگذرم....
از پله های بسیار ژیبا پایین رفتم اول دنبال سرویس بودم که پیداش کردم تو آینه نگاه کردم و خداوکیلی کیف کردم
پارت ۱
۲۹۳
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.