افسون شده p11
سرم رو انداختم پایین و به قدم های خودم خیره شدم بوی عطر آشنایی روبه روم احساس میکردم سرم رو بالا گرفتم و توی چشمای یخی رنگش خیره شدم این نگاه کلی حرف پنهان داشت اما نگاه اون خالی از هر حرف و احساسی بود نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم از کنارش رد بشم که دستم رو گرفت متعجب نگاهش کردم و اخمی بین ابروهام نشست اما هیچ کلمه ای از زبونم خارج نمیشد دراکو : الان چرا باید اینجا ببینمت؟! اورانوس : پوزخندی روی لبم نشست عجیبه که دراکو مالفوی هنوزم..هنوزم به این پارک میاد! دراکو : فقط برای قدم زدن اومدم اورانوس : شاید...منم همینطور اما نمیخوام باهات حرف بزنم دراکو : هنوز دراکو رو دو...ست داری؟! اورانوس : حرفاش مثل پتک توی سرم میخورد کلافه شده بودم با صدایی بلند گفتم : من..من چهار سال دو..ست داشتم میفهمی؟ میفهمی چهار سال! چطور انتظار داری اون همه خاطره اون همه حرف رو فراموش کنم؟ انتظار داری دو...ست نداشته باشم؟ حالا تو چی؟ با چند کلمه قلب منو خورد کردی!! دراکو : نمیفهمم تو..تو چی داری میگی؟ من حتی تو رو نمی شناسم تو رو یادم نمیاد چرا نمیخوای بفهمی؟! من اون دراکوی سابق نیستم خب؟ دستش رو رها کردم و از کنارش گذشتم اورانوس : لبخند تلخی روی لبم نشست و به رفتنش خیره شدم چشمام رو به درد روی هم گذاشتم و برگشتم و با قدم های آروم از اون پارک دور شدم اشکی از گوشه چشمم سر خوردباد شدت گرفته بود و اشک های من رو همراه خودش میبرد؛ دراکو : نفس عمیقی کشیدم با قدم های آروم دور میشدم از همه چی از پارک، قطره آبی روی موهام فرود اومد بارون بی صدا و آروم می بارید بارون رو خیلی دو...ست دارم! حداقل اشک هام دیده نمیشه وقتی بارون میباره همه صورت خیس از بارون رو می بینن و صورت خیس اشکت دیده نمیشه!!
۳.۳k
۲۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.