bloody revenge:p¹
bloody revenge:p¹
ویو لبریا:
بعد از ۲۰ سال قراره برگردم به وطن مادریم بعد از مرگ پدر و مادرم دلیلی برای زندگی نداشتم ولی این قلمرو نیازمند یک ملکه بود و باید به عهدی که با پدرم بستم عمل کنم ... من باید مراقب سر زمینم باشم ... شاید براتون سوال باشه که چطور دیگه در قلمرو فرانسه نیستم و به کره مهاجرت کردم دلیلش این هست که بعد از جنگ پدرم منو مادر نتونستیم از پس مردم و اعتراضاتشون بر بیایم همچنین بعد مرگ مادر دیگه توانایی ماندن تو اون قلمروی نفرین شده رو نداشتم به همین دلیل به کره آمدم ... امروز قراره به جنگل برم برای برسی مکان جشن آخه در کره همیشه یه جشن در آخرین روز بهار میگیرند( این واقعا تو کره وجود داره فقط جشنه یادم نیست عالیه:/)
شنیدم که اونجا هنوز نسل ومپایر ها وجود داره ولی من این خرافات رو باور نمیکنم چون پدرم همشونو کشت .... حاضر شدم و به سمت محل جشن رفتم
ویو جیمین :
واقعا گرسنم بود و نمیتونستم از ذخیر خونی که داشتم استفاده کنم محبور شدم به بیرون برم تا یه حیوون شکار کنم واقعا به خون شیرین احتیاج داشتم ولی نمیتونستم زیر قولم به پدرم بزنم درسته انسان ها خانواده منو کشتن ولی دلیل نمیشه که من زیر قولم بزنم ... رفتم به جنگل امروز بخاطر نزدیک بودن ابر به زمین مه خیلی فراوانی تک جنگل بود و هین اذیتم میکرد نمیتونستم خوب شکار کنم که سایه یه چیزی که شبیه حیوون بود به چشمم خورد و سریع سمتش پریدم و نیش هامو تیز کردم و فرو کردم تو گردنش ... همینجوری داشتم خونشو میخوردم که میتونه شدم ....
_________________________________
به نظرتون جیمین متوجه چی شد ؟!
هرکی زود متوجه شه پارت رو به افتخار اون زودتر میزارم یه وانشات یا فیکشن براش بعنوان تشویقی مینویسم :>
ویو لبریا:
بعد از ۲۰ سال قراره برگردم به وطن مادریم بعد از مرگ پدر و مادرم دلیلی برای زندگی نداشتم ولی این قلمرو نیازمند یک ملکه بود و باید به عهدی که با پدرم بستم عمل کنم ... من باید مراقب سر زمینم باشم ... شاید براتون سوال باشه که چطور دیگه در قلمرو فرانسه نیستم و به کره مهاجرت کردم دلیلش این هست که بعد از جنگ پدرم منو مادر نتونستیم از پس مردم و اعتراضاتشون بر بیایم همچنین بعد مرگ مادر دیگه توانایی ماندن تو اون قلمروی نفرین شده رو نداشتم به همین دلیل به کره آمدم ... امروز قراره به جنگل برم برای برسی مکان جشن آخه در کره همیشه یه جشن در آخرین روز بهار میگیرند( این واقعا تو کره وجود داره فقط جشنه یادم نیست عالیه:/)
شنیدم که اونجا هنوز نسل ومپایر ها وجود داره ولی من این خرافات رو باور نمیکنم چون پدرم همشونو کشت .... حاضر شدم و به سمت محل جشن رفتم
ویو جیمین :
واقعا گرسنم بود و نمیتونستم از ذخیر خونی که داشتم استفاده کنم محبور شدم به بیرون برم تا یه حیوون شکار کنم واقعا به خون شیرین احتیاج داشتم ولی نمیتونستم زیر قولم به پدرم بزنم درسته انسان ها خانواده منو کشتن ولی دلیل نمیشه که من زیر قولم بزنم ... رفتم به جنگل امروز بخاطر نزدیک بودن ابر به زمین مه خیلی فراوانی تک جنگل بود و هین اذیتم میکرد نمیتونستم خوب شکار کنم که سایه یه چیزی که شبیه حیوون بود به چشمم خورد و سریع سمتش پریدم و نیش هامو تیز کردم و فرو کردم تو گردنش ... همینجوری داشتم خونشو میخوردم که میتونه شدم ....
_________________________________
به نظرتون جیمین متوجه چی شد ؟!
هرکی زود متوجه شه پارت رو به افتخار اون زودتر میزارم یه وانشات یا فیکشن براش بعنوان تشویقی مینویسم :>
۴.۳k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.