قرار بود دیگر از تو ننویسم!
قرار بود دیگر از تو ننویسم!
ولی دیوانه جانم،من هنوزم در این فکرم که هنوز گهگاهی هرچه کم ولی به من فکر میکنی ، هنوز به جنون فکر و خیالت نرسیدهام که کلِ دنیارا به فراموشی بسپارم اما تورا نه .
چندوقتی ست که هرکس هرچه میپرسد میگویم چیزی نیست اما این چیزها لبریز از خیلی چیزهاست که همه چیزش به تو خلاصه میشود همه چیز من
الان دارم تاوان حرفایی که بهت نزدهام ، نتوانستم بزنم را پس میدهم راستش را بخواهی حرفایم را بازگو کردهام ، ولی در خیالاتم به تو.
خیلی بی حوصله تر از قبل شدهام ؛ نه حوصله دوست داشتن کسی را دارم نه حوصله اعتماد کردن
این روزها گر چاقو بزنند ازم دلتنگی بیرون میریزد حواست هست اِی بیرحم؟
ولی دیوانه جانم،من هنوزم در این فکرم که هنوز گهگاهی هرچه کم ولی به من فکر میکنی ، هنوز به جنون فکر و خیالت نرسیدهام که کلِ دنیارا به فراموشی بسپارم اما تورا نه .
چندوقتی ست که هرکس هرچه میپرسد میگویم چیزی نیست اما این چیزها لبریز از خیلی چیزهاست که همه چیزش به تو خلاصه میشود همه چیز من
الان دارم تاوان حرفایی که بهت نزدهام ، نتوانستم بزنم را پس میدهم راستش را بخواهی حرفایم را بازگو کردهام ، ولی در خیالاتم به تو.
خیلی بی حوصله تر از قبل شدهام ؛ نه حوصله دوست داشتن کسی را دارم نه حوصله اعتماد کردن
این روزها گر چاقو بزنند ازم دلتنگی بیرون میریزد حواست هست اِی بیرحم؟
۳.۹k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.