✍️
✍️
امروز نبودی دلبر جان
از خواب که بیدار شدم زیرِ کتری را
روشن کردم برای خودم و جایِ خالی ات
چای ریختم که صبحمان عاشقانه بشود!
و بعد حیاط را آب و جارو کردم تا با همدیگر
بنشینیم زیرِ درختِ خرمالو و با چشم هایت
حسابی گل بگوییم و گل بشنویم!
خنده دار است نه؟مگر آدم با جایِ خالیِ
کسی این همه درگیر می شود؟
این روزها آسایشگاهی شده است ذهنمان
که بیمارهایش یکی یکی از بین می روند...
انتظار آرام آرام تمامَت می کند!
.
امروز نبودی دلبر جان
از خواب که بیدار شدم زیرِ کتری را
روشن کردم برای خودم و جایِ خالی ات
چای ریختم که صبحمان عاشقانه بشود!
و بعد حیاط را آب و جارو کردم تا با همدیگر
بنشینیم زیرِ درختِ خرمالو و با چشم هایت
حسابی گل بگوییم و گل بشنویم!
خنده دار است نه؟مگر آدم با جایِ خالیِ
کسی این همه درگیر می شود؟
این روزها آسایشگاهی شده است ذهنمان
که بیمارهایش یکی یکی از بین می روند...
انتظار آرام آرام تمامَت می کند!
.
۷.۴k
۱۲ مهر ۱۴۰۱