فیک: my mission
فیک: my mission
پارت:16
.............................................….............
ژاپن /
دایون: خب تموم شد پاشید بریم..
جیمین: مهربون شدیا!
لیسا: اونییی..
جنی: ها؟!
لیسا: زنگ بزن رییس اجازه بگیر واسه امشب بریم بار
جنی: این کارم بخاطر شما انجام میدم ولی ی کار اشتباهی انجام بدید همونجا میکشمتون!
جیمین: تو بزنگ...
جنی گوشیش رو درآورد و به رییس زنگ زد ..
(جنی رییس-)
-بله؟!
سلام رییس زنگ زدم ازت واسه ی چی اجازه بگیرم..
-خب؟!
میشه بریم بار ..؟!
- خب.. فقط باید یکی از شماها مست نکنه تا مواظب بقیه باشه که چیزی رو لو نده! و زود برگردید واسه پرواز تون دیر کنید مجازات میشید!
باشه ممنونم...
(پایان/)
لیسا: چی شد؟!
جنی: خب میریم.. فقط من نباید مست کنم!
لیسا: خب بریم؟!
دایون: عارهه...
....................................................
تهیونگ: .. بریم؟!
جیسو: کی حساب....
تهیونگ: خودم پولو دادم .. پاشین بریم خونه لباس بپوشید بعدشم بریم....بار؟!
رزی: آرههه بریم بار جون من*کیوت*
کوک: آه آه چندش
رزی: تو خفه میشی یا کو....
کوک: بیشور متجاوز..
جیسو: دعوارو بزارید واسه بعد.. پاشین بریم...
۲۰مین بعد عمارت تهیونگ/
تهیونگ ویو: رسیدیم خونه هریکی به سمت اتاقی رفت منم رفتم تو اتاقم چون بیشتر لباسام تو کیف بود یه کت و شلوار پوشیدم یکم موهامو درست کردم ساعتمو انداختم دستم و عطر همیشگیمو زدم.. رفتم پایین همه جز رزی آماده بودن ... رزی هم بلاخره اومد...
تهیونگ: این چیه پوشیدی؟!
رزی: وا .. چشه؟.
تهیونگ: زیادی بازه.. نمیترسی ازت عکس پخش کنن که؟!
رزی: بیخیال بار یعنی لباس باز! ..
کوک: ایشش زشت..
رزی: زهرمار عنتر..
جیسو: بریم؟!
رزی ویو: امشبو تصمیم گرفتم خوش باشم واسه همین باز ترین لباسمو پوشیدم و یه میکاپ ملایم انجام دادم.. اوو عجب کراشی شدم ! رفتم پایین تهیونگ انگاری لباسامو دوست نداشت خب حقم داشت .. من نباید به خاطر شغلم ازاین کارا انجام بدم.. باز اون کوک رو مخ شروع کرد به اذیت کردنم منم تا حیاط عمارت دنبالش دویدم و هرچی فشی که بلد بودم بهش دادم... بلاخره راه افتادیم.. رسیدیم به بزرگترین بار ژاپن! عالیه!
................................
جنی ویو: رسیدیم وارد بار شدیم لعنتی عاشق اینجام! خیلیا از بوی سیگار و الکل بدشون میاد ولی من عاشق این بوم ..
جیمین: بیاید بریم اونجا..
دایون: جنی.. من ب جاتو مست نمیکنم.. هوم؟.
جنی: جدی؟!
دایون : هوم... خب بفرمایید خوش باشید..
جنی: بعد حرف دایون کیفمو یه گوشه پرت کردم و رفتم سمت گارسون
جنی:ویسکی۸۰درصد!
گارسون: حتما..
جنی: هوی بچه ها شما چی؟!*داد بخاطر موزیک*
جیمین: من ودکااا*داد *
لیسا: تکیلااا*داد*
جنی: شنیدی ؟! همونارو بیار..
گارسون حتما!
۵مین بعد ..
گارسون: بفرمایید
جنی: سفارشارو بردم و روی میزی نشستیم شروع کردیم به نوشیدن... ا
پارت:16
.............................................….............
ژاپن /
دایون: خب تموم شد پاشید بریم..
جیمین: مهربون شدیا!
لیسا: اونییی..
جنی: ها؟!
لیسا: زنگ بزن رییس اجازه بگیر واسه امشب بریم بار
جنی: این کارم بخاطر شما انجام میدم ولی ی کار اشتباهی انجام بدید همونجا میکشمتون!
جیمین: تو بزنگ...
جنی گوشیش رو درآورد و به رییس زنگ زد ..
(جنی رییس-)
-بله؟!
سلام رییس زنگ زدم ازت واسه ی چی اجازه بگیرم..
-خب؟!
میشه بریم بار ..؟!
- خب.. فقط باید یکی از شماها مست نکنه تا مواظب بقیه باشه که چیزی رو لو نده! و زود برگردید واسه پرواز تون دیر کنید مجازات میشید!
باشه ممنونم...
(پایان/)
لیسا: چی شد؟!
جنی: خب میریم.. فقط من نباید مست کنم!
لیسا: خب بریم؟!
دایون: عارهه...
....................................................
تهیونگ: .. بریم؟!
جیسو: کی حساب....
تهیونگ: خودم پولو دادم .. پاشین بریم خونه لباس بپوشید بعدشم بریم....بار؟!
رزی: آرههه بریم بار جون من*کیوت*
کوک: آه آه چندش
رزی: تو خفه میشی یا کو....
کوک: بیشور متجاوز..
جیسو: دعوارو بزارید واسه بعد.. پاشین بریم...
۲۰مین بعد عمارت تهیونگ/
تهیونگ ویو: رسیدیم خونه هریکی به سمت اتاقی رفت منم رفتم تو اتاقم چون بیشتر لباسام تو کیف بود یه کت و شلوار پوشیدم یکم موهامو درست کردم ساعتمو انداختم دستم و عطر همیشگیمو زدم.. رفتم پایین همه جز رزی آماده بودن ... رزی هم بلاخره اومد...
تهیونگ: این چیه پوشیدی؟!
رزی: وا .. چشه؟.
تهیونگ: زیادی بازه.. نمیترسی ازت عکس پخش کنن که؟!
رزی: بیخیال بار یعنی لباس باز! ..
کوک: ایشش زشت..
رزی: زهرمار عنتر..
جیسو: بریم؟!
رزی ویو: امشبو تصمیم گرفتم خوش باشم واسه همین باز ترین لباسمو پوشیدم و یه میکاپ ملایم انجام دادم.. اوو عجب کراشی شدم ! رفتم پایین تهیونگ انگاری لباسامو دوست نداشت خب حقم داشت .. من نباید به خاطر شغلم ازاین کارا انجام بدم.. باز اون کوک رو مخ شروع کرد به اذیت کردنم منم تا حیاط عمارت دنبالش دویدم و هرچی فشی که بلد بودم بهش دادم... بلاخره راه افتادیم.. رسیدیم به بزرگترین بار ژاپن! عالیه!
................................
جنی ویو: رسیدیم وارد بار شدیم لعنتی عاشق اینجام! خیلیا از بوی سیگار و الکل بدشون میاد ولی من عاشق این بوم ..
جیمین: بیاید بریم اونجا..
دایون: جنی.. من ب جاتو مست نمیکنم.. هوم؟.
جنی: جدی؟!
دایون : هوم... خب بفرمایید خوش باشید..
جنی: بعد حرف دایون کیفمو یه گوشه پرت کردم و رفتم سمت گارسون
جنی:ویسکی۸۰درصد!
گارسون: حتما..
جنی: هوی بچه ها شما چی؟!*داد بخاطر موزیک*
جیمین: من ودکااا*داد *
لیسا: تکیلااا*داد*
جنی: شنیدی ؟! همونارو بیار..
گارسون حتما!
۵مین بعد ..
گارسون: بفرمایید
جنی: سفارشارو بردم و روی میزی نشستیم شروع کردیم به نوشیدن... ا
۷.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.