p5
ویو جیمین
ساعت ده شب بود رفتم تو اتاق ات همونطور که گوشیش دستش بود خوابش برده بود گوشیشو از دستش گرفتم گذاشتم رو میز کنارش موهاشو یه جا جمع کردم کرم رو زدم رو جای کبودی هاش برش گردوندم لباسشو بردم بالا کلی جعی کبودی برد چطور این همه سال تحمل میکرده کارم تموم شد پتو رو انداختم روش و لباسمو عوض کردم و برای جلسه کاریم رفتم بار خوب پیش رفت وقتی همه رفتن نشستم یکم نوشیدنی بخورم داشتم به ات فکر میکردم که یه مرد همونطور که ات توصیف کرده بود از پدرش دیدم مست بود و داشت با صدای بلند با صاحب بار حرف میزد
ب/ا: یعنی چی که دختر منو این طرفا ندیدی... کیم ات... همونی که اون دفعه ای همراه خودم اوردمش
+: متاسفانه اونو اینجا ندیدیم
ب/ا: لعنتی... من اونو تو قمار باختم اگه تحویلش ندم باید برم گوشه خیابون بخوابم
ویو جیمین
از اینکه پولو به دخترش ترجیح میداد حالمو به هم میزدم پاشدم که برم سمتش ولی پشیمون شدم واسه همین تعقیبش کردم رسیدم به یه مغازه داغون نودل فروشی مرده نرفت تو مغازه رفت پشت مغازه منم از ماشین پیاده شدم آروم تعقیبش کردم رفت تو زیرزمین انگار میخواست قمار کنه نرفتم تو به هر حال پاتوقشو پیدا کردم و یه شنود انداختم پشت راه پله سوار ماشین شدمو رفتم خونه دیگه صبح شده بود نمیدوم چرا انقدر برام مهم بود که کل شب داشتم تو بار بهش فکر میکردم و تا صبح دشمنشو تعقیب میکردم رسیدم داخل
جیمین: اجوما صبحانه منو آماده کن
اجوما: چشم ارباب فقطـ...
جیمین: فقط چی؟
اجوما: دختره نگرانتون بود لب به هیچی نزد همش میگفت برنامشون با همکارا خیلی وقته تموم شده و همش خودشو سرزنش میکرد ارباب خواهش میکنم باهاش تند نرین
ات بدو بدو اون سمت جیمین و تعظیم کرد
ات: سلام ببخشید باید زود تر بیدار میشدم لطفا منو ببخشید ترسیدم چیزی شده شما همیشه با برنامه پیش مرفتین (تند تند و یه نفس)
جیمین: آروم باش برو صبحونه رو بخور نیم ساعت دیگه بیا اتاقم کارت دارم
ات: چشم
ساعت ده شب بود رفتم تو اتاق ات همونطور که گوشیش دستش بود خوابش برده بود گوشیشو از دستش گرفتم گذاشتم رو میز کنارش موهاشو یه جا جمع کردم کرم رو زدم رو جای کبودی هاش برش گردوندم لباسشو بردم بالا کلی جعی کبودی برد چطور این همه سال تحمل میکرده کارم تموم شد پتو رو انداختم روش و لباسمو عوض کردم و برای جلسه کاریم رفتم بار خوب پیش رفت وقتی همه رفتن نشستم یکم نوشیدنی بخورم داشتم به ات فکر میکردم که یه مرد همونطور که ات توصیف کرده بود از پدرش دیدم مست بود و داشت با صدای بلند با صاحب بار حرف میزد
ب/ا: یعنی چی که دختر منو این طرفا ندیدی... کیم ات... همونی که اون دفعه ای همراه خودم اوردمش
+: متاسفانه اونو اینجا ندیدیم
ب/ا: لعنتی... من اونو تو قمار باختم اگه تحویلش ندم باید برم گوشه خیابون بخوابم
ویو جیمین
از اینکه پولو به دخترش ترجیح میداد حالمو به هم میزدم پاشدم که برم سمتش ولی پشیمون شدم واسه همین تعقیبش کردم رسیدم به یه مغازه داغون نودل فروشی مرده نرفت تو مغازه رفت پشت مغازه منم از ماشین پیاده شدم آروم تعقیبش کردم رفت تو زیرزمین انگار میخواست قمار کنه نرفتم تو به هر حال پاتوقشو پیدا کردم و یه شنود انداختم پشت راه پله سوار ماشین شدمو رفتم خونه دیگه صبح شده بود نمیدوم چرا انقدر برام مهم بود که کل شب داشتم تو بار بهش فکر میکردم و تا صبح دشمنشو تعقیب میکردم رسیدم داخل
جیمین: اجوما صبحانه منو آماده کن
اجوما: چشم ارباب فقطـ...
جیمین: فقط چی؟
اجوما: دختره نگرانتون بود لب به هیچی نزد همش میگفت برنامشون با همکارا خیلی وقته تموم شده و همش خودشو سرزنش میکرد ارباب خواهش میکنم باهاش تند نرین
ات بدو بدو اون سمت جیمین و تعظیم کرد
ات: سلام ببخشید باید زود تر بیدار میشدم لطفا منو ببخشید ترسیدم چیزی شده شما همیشه با برنامه پیش مرفتین (تند تند و یه نفس)
جیمین: آروم باش برو صبحونه رو بخور نیم ساعت دیگه بیا اتاقم کارت دارم
ات: چشم
۸.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.