من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودم
من بغض ها بسیار و خیلی کم تبسم دیده بودم
چون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودم
آتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظه
بی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودم
هرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشه
با هر سلامم طعنه های بی علیکم دیده بودم
باچادری از نور آمد درشبی سرشار از غربت
شاید من او را قبل ترها در همین قم دیده بودم
خندید... از اندوه من رویید یک خورشید زیبا
درچشم هایش تا خودم را عاشق و گم دیده بودم
نوشیدم از چشمان او لبخند باغ و طعم گل را
تفسیر شیرینی که در یک خواب از خم دیده بودم
محبوب قلبم شد کسی از جنس آب و نور و ماندن
آری! خدایم را میان جمع مردم دیده بودم...
چون زندگی را مثل دریا با تلاطم دیده بودم
آتش گرفتم از غمم هرروز هرشب لحظه لحظه
بی رحم بودن های بد از دست هیزم دیده بودم
هرجا نگاهی خسته دیدم خنده بخشیدم همیشه
با هر سلامم طعنه های بی علیکم دیده بودم
باچادری از نور آمد درشبی سرشار از غربت
شاید من او را قبل ترها در همین قم دیده بودم
خندید... از اندوه من رویید یک خورشید زیبا
درچشم هایش تا خودم را عاشق و گم دیده بودم
نوشیدم از چشمان او لبخند باغ و طعم گل را
تفسیر شیرینی که در یک خواب از خم دیده بودم
محبوب قلبم شد کسی از جنس آب و نور و ماندن
آری! خدایم را میان جمع مردم دیده بودم...
۷.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.