پدر همکارم فوت شده بود
پدر همکارم فوت شده بود
همکارم فردای روز خاکسپاری اومد سرکار و مثل بقیه روزها به کاراش رسید
قهوهشو خورد
با بچهها حرف زد
و گفت دیروز مراسم ختم بوده
و معتقد بود نباید رنج رو ادامه داد
میگفت پدرش بهترین آدمی بوده که میشناخته
درست زندگی کرد
زندگی عاشقانه ای با مادرش داشته
و بعد از یه سال مبارزه با بیماریش دنیا رو ترک کرده
و این هیچ اندوهی نداره
دنیا همینه
معتقد بود پدرش تو دنیای جدیدش حتما خوشحاله
میگفت قرار نیست آدما تا ابد کنار هم باشن
مرگ و تولد یه چیز خیلی طبیعیه
میگفت حتما دلم براش تنگ میشه اما قرار نیست زانوی غم بغل بگیرم
حرفاش برام عجیب اما جالب بود💚🌱🙂
همکارم فردای روز خاکسپاری اومد سرکار و مثل بقیه روزها به کاراش رسید
قهوهشو خورد
با بچهها حرف زد
و گفت دیروز مراسم ختم بوده
و معتقد بود نباید رنج رو ادامه داد
میگفت پدرش بهترین آدمی بوده که میشناخته
درست زندگی کرد
زندگی عاشقانه ای با مادرش داشته
و بعد از یه سال مبارزه با بیماریش دنیا رو ترک کرده
و این هیچ اندوهی نداره
دنیا همینه
معتقد بود پدرش تو دنیای جدیدش حتما خوشحاله
میگفت قرار نیست آدما تا ابد کنار هم باشن
مرگ و تولد یه چیز خیلی طبیعیه
میگفت حتما دلم براش تنگ میشه اما قرار نیست زانوی غم بغل بگیرم
حرفاش برام عجیب اما جالب بود💚🌱🙂
۴.۲k
۲۹ آبان ۱۴۰۳