عشق تاریکی
عشق تاریکی
پارت ۴
ویو سترینا
چی شد چرا تاریک شد
خیلی ترسیده بودم تنها کاری که از دستم بر میاد گریه بود
سیاهی
ویو جیمین
چقد بعد بی هوش میشه
سوار ماشین کردم به سمت عمارتم راه افتادم از خونه این دختر تا عمارتم دو ساعت نیم راه هستش
(دو ساعت نیم بعد )
رسیدیم پیاده شدم یعد در ماشین رو باز کردم دختره رو از ماشین پیاده کردم ماشین دادم به یکی از افرادم که پارک کنه خلاصه رفتم تو و به سمت اتاقم
دره اتاق رو باز کردم گذاشتمش روی تخت خودم رفت یه حموم کوتاه گرفتم اومدم بیرون
ویو سترینا
چشمو باز کردم توی اتاق بودم
که در فکر کنم حموم باشه باز شد سریع خودمو زدم به بی هوشی
ویو جیمین
داشتم لباسم رو عوض میکردم ی حسی بهم گفت بیداره من لباسم پوشیدم رفتم روی تخت
حتی اگه بیدار باشه برام مهم نیست رفتم نزدیک تر صورتش خیلی قشنگ بود ایکاش الان این بدن رو برای خودم کنم لبمو نزدیک صورت بردم که
ادامه دارد
سریع
پارت ۴
ویو سترینا
چی شد چرا تاریک شد
خیلی ترسیده بودم تنها کاری که از دستم بر میاد گریه بود
سیاهی
ویو جیمین
چقد بعد بی هوش میشه
سوار ماشین کردم به سمت عمارتم راه افتادم از خونه این دختر تا عمارتم دو ساعت نیم راه هستش
(دو ساعت نیم بعد )
رسیدیم پیاده شدم یعد در ماشین رو باز کردم دختره رو از ماشین پیاده کردم ماشین دادم به یکی از افرادم که پارک کنه خلاصه رفتم تو و به سمت اتاقم
دره اتاق رو باز کردم گذاشتمش روی تخت خودم رفت یه حموم کوتاه گرفتم اومدم بیرون
ویو سترینا
چشمو باز کردم توی اتاق بودم
که در فکر کنم حموم باشه باز شد سریع خودمو زدم به بی هوشی
ویو جیمین
داشتم لباسم رو عوض میکردم ی حسی بهم گفت بیداره من لباسم پوشیدم رفتم روی تخت
حتی اگه بیدار باشه برام مهم نیست رفتم نزدیک تر صورتش خیلی قشنگ بود ایکاش الان این بدن رو برای خودم کنم لبمو نزدیک صورت بردم که
ادامه دارد
سریع
۳۰۶
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.