عشق سیاه
فصل7
دست های کلارا رو میگیره و میگه: من واقعاً نمی دونستم اینجوری میشه
نمیدونم چی شد و چجوری ولی از وقتی باهم دعوا کردیم من احساس میکردم یه حس خواصی بهت پیدا کردم و دوست دارم به همین خاطر بود که عذیتت میکردم
من و ببخش نباید اینکار رو میکردم.
لی جون می خواست بگه این ها کار من بوده که یهو کلارا دست های لی جون و فشار میده و نفس نفس زنان میگه: میتونستی فقط بهم بگی.
اونجوری راحت تر نبود؟
لی جون: چرا راحت تر بود.
ببخشید من اشتباه کردم میشه با من باش
ویو کلارا.....
نمیدونم چرا ولی منم از وقتی دیده بودمش یه حسی داشتم
پس بهش گفتم:« باشه ولی به شرطی که همیشه دوستم داشته باشی» کلارا بعد از گفتن این جمله سرفش میگیره
لی جون: باشه باشه قول میدم فقط تو دیگه حرف نزن چون گلوت خشکه حرف که میزنی سرفت میگیره
کلارا سرش رو به نشانه ی باشه تکون داد که یک دفعه در زدن
لی جون: کیه؟
سوزی: منم آقا کمی سوپ برای خانم آوردم
لی جون : باشه بیا تو
سوزی : سلام خانم بیدار شدید
کلارا: نه
سوزی : خانم؟؟
کلارا چون صداش گرفته بود نمیتونست داد بزنه ولی تمام تلاشش و کرد تا بتونه داد ضعیفی بزنه و بگه : مرض مگه قرار نشد رسمی حرف نزنی؟
سوزی : ببخشید خانم
کلارا جوری به سوزی خیره شده بود که سوزی به خودش اومد و گفت: آخ ببخشید
و بعد از کمی مکث ادامه داد: ببخشید کلارا
کلارا لبخندی زد و سوزی از اتاق خارج شد
لی جون: کلارا من میرم به یی جونگ میگم بیاد میخواست چیز مهمی بهت بگم
ادامه پست بعد...
لایکا رو میخواما
دست های کلارا رو میگیره و میگه: من واقعاً نمی دونستم اینجوری میشه
نمیدونم چی شد و چجوری ولی از وقتی باهم دعوا کردیم من احساس میکردم یه حس خواصی بهت پیدا کردم و دوست دارم به همین خاطر بود که عذیتت میکردم
من و ببخش نباید اینکار رو میکردم.
لی جون می خواست بگه این ها کار من بوده که یهو کلارا دست های لی جون و فشار میده و نفس نفس زنان میگه: میتونستی فقط بهم بگی.
اونجوری راحت تر نبود؟
لی جون: چرا راحت تر بود.
ببخشید من اشتباه کردم میشه با من باش
ویو کلارا.....
نمیدونم چرا ولی منم از وقتی دیده بودمش یه حسی داشتم
پس بهش گفتم:« باشه ولی به شرطی که همیشه دوستم داشته باشی» کلارا بعد از گفتن این جمله سرفش میگیره
لی جون: باشه باشه قول میدم فقط تو دیگه حرف نزن چون گلوت خشکه حرف که میزنی سرفت میگیره
کلارا سرش رو به نشانه ی باشه تکون داد که یک دفعه در زدن
لی جون: کیه؟
سوزی: منم آقا کمی سوپ برای خانم آوردم
لی جون : باشه بیا تو
سوزی : سلام خانم بیدار شدید
کلارا: نه
سوزی : خانم؟؟
کلارا چون صداش گرفته بود نمیتونست داد بزنه ولی تمام تلاشش و کرد تا بتونه داد ضعیفی بزنه و بگه : مرض مگه قرار نشد رسمی حرف نزنی؟
سوزی : ببخشید خانم
کلارا جوری به سوزی خیره شده بود که سوزی به خودش اومد و گفت: آخ ببخشید
و بعد از کمی مکث ادامه داد: ببخشید کلارا
کلارا لبخندی زد و سوزی از اتاق خارج شد
لی جون: کلارا من میرم به یی جونگ میگم بیاد میخواست چیز مهمی بهت بگم
ادامه پست بعد...
لایکا رو میخواما
۳.۶k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.