پارت ۱
ا/ت ویو
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم امروز باید برم سر کار از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی بعدش رفتم صبحونه خوردم و لباسامو پوشیدم و کیفمو روی شونم انداختم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و ماشینو روشن کردم و به سمت شرکت رفتم
بعد بیست دقیقه به فروشگاه رسیدم و وارد فروشگاه شدم
به سمت اتاقی که فقط برای کارکنان فروشگاه بود رفتم و وسایلامو توی کیفم قرار دادم و گوشیمو توی جیبم گذاشتم و بیرون رفتم
+سلام لیا خوبی
^سلام ا/ت خوبی
+سلامممم سولی
/اووو سلام ا/ت دختر امروز چقدر خوشگل شدی
+من همیشه خوشگلم 😂
/اره خیلی
+بی ادب 🗿
¢ببشید خانم قیمت این لباس چنده
+بله چشم الان میام...خب بریم سرکارمون*چشمک
/بریم
جیمین ویو
حوصلم سر رفته بود آنقدر واس اهنگمون تمرین کردم برای همین منو و تهیونگ رفتیم بریم که یکم خرید کنیم و بعد برگردیم خونه
رفتیم سراغ فروشگاه های برند که خرید کنیم
~جیمینا
_بله
~میخوای به این فروشگاه سر بزنیم؟
~میگن که لباساشون عالیه
_هوم پس بریم داخل ببینیم چی دارع
به راننده گفتیم نگه داره و ما پیدا شدیم
به فروشگاه نگاهی انداختم بنظر جایی باکلاس بود و عجیب نیس که طرفدار زیاد داره
وارد فروشگاه شدیم که کمی خرید کنیم
_ببخشید خانوم
با تموم شدن حرفم به سمتم چرخید و باهام چشم تو چشم شدم تو چشماش ذوق و خوشحالی موج میزد
ا/ت ویو
داشتم لباسارو جاهای خودشون میزاشتم که یهو یه صدای مردونه از پشت سرم شنیدم
سریع برگشتم و باهاش چشم تو چشم شدم او...اون پارک جیمین بود!
ضربان قلبم بالا رفت و زبونم از خوشحالی بند اومده بود که بزور تونستم لبامو فاصله بدم
+ب...بله بفرمایید
_این لباسو میدین پرو کنم
+بله...حتما
لباس رو درآوردم و بهش دادم و اتاق پرو رو نشون دادم
بعد از اینکه دور شد شروع کردم به جیغ زدن...
+جیغغغغغغغغغغ
/هااا چته چی شده
+واییی جیمین اینجاست
/چی! منم تهیونگو دیدم!
+واییی نگو دارم سکته میزنم(اگه منم بودم سکته میزدم 🙂✨)
داشتم با سولی حرف میزدم که یهو دست کسی روم فرود اومد
برگشتم دیدم تهیونگه
ضربان قلبم بیشتر بالا رف
~ببخشید میشه از همین مدل سایز بزرگترشو بدین
/بله...بفرمایید
+رفت؟
/اوههه اره
+اخیش
از رفتنشون داشتم فیلم کوتاهی میگرفتم و لبخند گشادی از سر خوشحالی و ذوقی که داشتم که یهو جیمین منو دید منم سریع گوشیمو پایین بردم زیر چشمی نگاه کردم دیدم داره بهم میخنده...
جیمین ویو
لباسارو انتخاب کردیم و داشتیم پولشو پرداخت میکردیم که یهو چشمم به دختری افتاد که ازش لباس گرفتم داشت فیلم میگرفت و لبخند زیبایی زده بود همین که فهمید دیدمش گوشیشو آورد پایین از بامزه بودنش خندم گرفت
~جیمینا بریم
_اوک بریم
و از اونجا خارج شدیم و سوار ماشین شدیم
با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم امروز باید برم سر کار از روی تخت بلند شدم رفتم دستشویی بعدش رفتم صبحونه خوردم و لباسامو پوشیدم و کیفمو روی شونم انداختم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین شدم و ماشینو روشن کردم و به سمت شرکت رفتم
بعد بیست دقیقه به فروشگاه رسیدم و وارد فروشگاه شدم
به سمت اتاقی که فقط برای کارکنان فروشگاه بود رفتم و وسایلامو توی کیفم قرار دادم و گوشیمو توی جیبم گذاشتم و بیرون رفتم
+سلام لیا خوبی
^سلام ا/ت خوبی
+سلامممم سولی
/اووو سلام ا/ت دختر امروز چقدر خوشگل شدی
+من همیشه خوشگلم 😂
/اره خیلی
+بی ادب 🗿
¢ببشید خانم قیمت این لباس چنده
+بله چشم الان میام...خب بریم سرکارمون*چشمک
/بریم
جیمین ویو
حوصلم سر رفته بود آنقدر واس اهنگمون تمرین کردم برای همین منو و تهیونگ رفتیم بریم که یکم خرید کنیم و بعد برگردیم خونه
رفتیم سراغ فروشگاه های برند که خرید کنیم
~جیمینا
_بله
~میخوای به این فروشگاه سر بزنیم؟
~میگن که لباساشون عالیه
_هوم پس بریم داخل ببینیم چی دارع
به راننده گفتیم نگه داره و ما پیدا شدیم
به فروشگاه نگاهی انداختم بنظر جایی باکلاس بود و عجیب نیس که طرفدار زیاد داره
وارد فروشگاه شدیم که کمی خرید کنیم
_ببخشید خانوم
با تموم شدن حرفم به سمتم چرخید و باهام چشم تو چشم شدم تو چشماش ذوق و خوشحالی موج میزد
ا/ت ویو
داشتم لباسارو جاهای خودشون میزاشتم که یهو یه صدای مردونه از پشت سرم شنیدم
سریع برگشتم و باهاش چشم تو چشم شدم او...اون پارک جیمین بود!
ضربان قلبم بالا رفت و زبونم از خوشحالی بند اومده بود که بزور تونستم لبامو فاصله بدم
+ب...بله بفرمایید
_این لباسو میدین پرو کنم
+بله...حتما
لباس رو درآوردم و بهش دادم و اتاق پرو رو نشون دادم
بعد از اینکه دور شد شروع کردم به جیغ زدن...
+جیغغغغغغغغغغ
/هااا چته چی شده
+واییی جیمین اینجاست
/چی! منم تهیونگو دیدم!
+واییی نگو دارم سکته میزنم(اگه منم بودم سکته میزدم 🙂✨)
داشتم با سولی حرف میزدم که یهو دست کسی روم فرود اومد
برگشتم دیدم تهیونگه
ضربان قلبم بیشتر بالا رف
~ببخشید میشه از همین مدل سایز بزرگترشو بدین
/بله...بفرمایید
+رفت؟
/اوههه اره
+اخیش
از رفتنشون داشتم فیلم کوتاهی میگرفتم و لبخند گشادی از سر خوشحالی و ذوقی که داشتم که یهو جیمین منو دید منم سریع گوشیمو پایین بردم زیر چشمی نگاه کردم دیدم داره بهم میخنده...
جیمین ویو
لباسارو انتخاب کردیم و داشتیم پولشو پرداخت میکردیم که یهو چشمم به دختری افتاد که ازش لباس گرفتم داشت فیلم میگرفت و لبخند زیبایی زده بود همین که فهمید دیدمش گوشیشو آورد پایین از بامزه بودنش خندم گرفت
~جیمینا بریم
_اوک بریم
و از اونجا خارج شدیم و سوار ماشین شدیم
۳۵.۸k
۱۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.