همراه با موزیک🦋
#همراه با موزیک🦋
قسمت سوم
چشای دختره داشت سیاهی میرفت دنیا جلو چشاش سیاه شد وتنها صدایی که میشنید صدای عشقش بود......
پسره همونطور که شوکه شده بود همش تکونش میداد چشاتو باز کن منو نگا کن چشاتو نبند ..اما فایده ای نداشت همه جای دختره پر خون شده بود همونطور که داشت بسته میشد آروم دستاشو گذاشت رو دست پسره با اشاره بهش گفت بیا نزدیک پسره رفت جلوتر دختره از شدت درد اشک از چشاش میریخت):
همونطور که داشت اشک میریخت درگوش پسره آروم گفت:خیلی دوست دارم عشقم اینو یادت نره بعد دست پسره رو گذاشت رو قلبشو گفت تا ابد جات اینجاست............
بعد آروم چشاش بسته شد از هوش رفت >پسره هول کرده بود نمیدونست چیکار میکنه داد بلندی زد نههههههههه برگرد جوون من برگرد ازت خواهش میکنم با من اینکارو نکن..................................
صاحب مغازه ای که اونور خیابون بود به آمبولانس زنگ زد بعد چن دقیقه اومدن و دختره رو بردن بیمارستان منتقلش کردن به بخش مراقبت های ویژه&پسره از استرس وترس زیرچشاش سیاه شده بود با خودش زیر لب میگفت نه نه نه من نمیخواستم نمیخواستم دیگه دراین حد بشه ....
عجیبه ....
بعد چند هفته دختره چشاشو باز کرد همه جارو تارمیدید حس بدی داشت چون اطرافش حتی ینفر هم نبود حتی عشقش]
پسره با دوستاش توهمون پاتوق همیشگی جمع شده بودن و بازی میکردن که یهو گوشی پسره زنگ خورد صدای موزیک اینقد بالا بود که صدای تلفن رو نشنید.........
چهارمین بار بود که گوشی زنگ میخوردرفت برداشت و جواب داد بلهه بفرمایید شما؟نهه من الان یروزه چطوری بهش بگم باید بهم فرصت بدی تو پول رو بریز به حسابم من یه چن روز دیگه میگم بهش اما اما خبب بنظرتون چیو میخواد به کی بگه؟..........................ادامه داره
قسمت سوم
چشای دختره داشت سیاهی میرفت دنیا جلو چشاش سیاه شد وتنها صدایی که میشنید صدای عشقش بود......
پسره همونطور که شوکه شده بود همش تکونش میداد چشاتو باز کن منو نگا کن چشاتو نبند ..اما فایده ای نداشت همه جای دختره پر خون شده بود همونطور که داشت بسته میشد آروم دستاشو گذاشت رو دست پسره با اشاره بهش گفت بیا نزدیک پسره رفت جلوتر دختره از شدت درد اشک از چشاش میریخت):
همونطور که داشت اشک میریخت درگوش پسره آروم گفت:خیلی دوست دارم عشقم اینو یادت نره بعد دست پسره رو گذاشت رو قلبشو گفت تا ابد جات اینجاست............
بعد آروم چشاش بسته شد از هوش رفت >پسره هول کرده بود نمیدونست چیکار میکنه داد بلندی زد نههههههههه برگرد جوون من برگرد ازت خواهش میکنم با من اینکارو نکن..................................
صاحب مغازه ای که اونور خیابون بود به آمبولانس زنگ زد بعد چن دقیقه اومدن و دختره رو بردن بیمارستان منتقلش کردن به بخش مراقبت های ویژه&پسره از استرس وترس زیرچشاش سیاه شده بود با خودش زیر لب میگفت نه نه نه من نمیخواستم نمیخواستم دیگه دراین حد بشه ....
عجیبه ....
بعد چند هفته دختره چشاشو باز کرد همه جارو تارمیدید حس بدی داشت چون اطرافش حتی ینفر هم نبود حتی عشقش]
پسره با دوستاش توهمون پاتوق همیشگی جمع شده بودن و بازی میکردن که یهو گوشی پسره زنگ خورد صدای موزیک اینقد بالا بود که صدای تلفن رو نشنید.........
چهارمین بار بود که گوشی زنگ میخوردرفت برداشت و جواب داد بلهه بفرمایید شما؟نهه من الان یروزه چطوری بهش بگم باید بهم فرصت بدی تو پول رو بریز به حسابم من یه چن روز دیگه میگم بهش اما اما خبب بنظرتون چیو میخواد به کی بگه؟..........................ادامه داره
۱۱.۱k
۲۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.