- به روبرو نگاه کردم و چشم های گود شده ؛
- به روبرو نگاه کردم و چشمهای گود شده ؛
و خستهی دختری را دیدم ك . .
از نبردهای نابرابر و دشوار بسیاری باز میگشت .
و بیش از توانش جنگیده بود . .
دلم خواست در آغوشش بگیرم و مراقبش باشم . .
دلم خواست با دستانم شانههاش را محکم فشار بدهم .
و وسط چشمهاش زل بزنم و بگویم :
دمت گرم ك همیشه تلاش کردی انسان مفیدی باشی و . .
دویدی ك درجا نزنی و لبهی تمام پرتگاههای جهان ایستادی .
و تلاش کردی پرواز کنی . .
هرچند نتوانستی و دلگرم بودی به این ك به هیچ نقطهی امنی هم ك نرسی . .
دست کم هرکجا صحبت از تو شد خواهند گفت :
دمش گرم ، جنگجوی خوبی بود . .
دلم خواست دخترک بهت زده و غمگینِ پناه گرفته در وجودش را بیرون بکشم ، ببوسم .
در آغوش بگیرم و بگویم :
تمام شد . .
بعد از این ، خودم مراقبت هستم :))!🩵'🗝
- یادداشتهای یک دیوانه
و خستهی دختری را دیدم ك . .
از نبردهای نابرابر و دشوار بسیاری باز میگشت .
و بیش از توانش جنگیده بود . .
دلم خواست در آغوشش بگیرم و مراقبش باشم . .
دلم خواست با دستانم شانههاش را محکم فشار بدهم .
و وسط چشمهاش زل بزنم و بگویم :
دمت گرم ك همیشه تلاش کردی انسان مفیدی باشی و . .
دویدی ك درجا نزنی و لبهی تمام پرتگاههای جهان ایستادی .
و تلاش کردی پرواز کنی . .
هرچند نتوانستی و دلگرم بودی به این ك به هیچ نقطهی امنی هم ك نرسی . .
دست کم هرکجا صحبت از تو شد خواهند گفت :
دمش گرم ، جنگجوی خوبی بود . .
دلم خواست دخترک بهت زده و غمگینِ پناه گرفته در وجودش را بیرون بکشم ، ببوسم .
در آغوش بگیرم و بگویم :
تمام شد . .
بعد از این ، خودم مراقبت هستم :))!🩵'🗝
- یادداشتهای یک دیوانه
۷۴۹
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.