من باشم و تو ؛
من باشم و تو ؛
و کمی قدم زدن در دل جنگلهای مه زدهی شمال!
دست در دست هم تمام جنگل را قدم بزنیم
شب که شد در کنار همان رودخانهی معروف قصه ها چادری بزنیم
و تو چشمهایت را ببندی و به خواب بروی و من از ذوق آغوشت تا صبح به تو خیره شوم و حرفهایت را مرور کنم
همان ها که چنان دلم را میلرزاند که دوباره از نو عاشقت میشدم!
کاش قدم بزنیم...
و کمی قدم زدن در دل جنگلهای مه زدهی شمال!
دست در دست هم تمام جنگل را قدم بزنیم
شب که شد در کنار همان رودخانهی معروف قصه ها چادری بزنیم
و تو چشمهایت را ببندی و به خواب بروی و من از ذوق آغوشت تا صبح به تو خیره شوم و حرفهایت را مرور کنم
همان ها که چنان دلم را میلرزاند که دوباره از نو عاشقت میشدم!
کاش قدم بزنیم...
۳.۰k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.