پایان امروز آمد. در اتاقم را بستم و روی تختم نشستم. منتظر
پایان امروز آمد. در اتاقم را بستم و روی تختم نشستم. منتظر فرود آمدن اشک هایم بودم. هندزفری ام را برداشتم و آهنگی که مرا به یاد خودم می انداخت پلی کردم. به یاد رویاهایی که در این سن قرار بود به حقیقت بپیوندند افتادم. دروغ بود؟ بله، دروغ بود. دروغ بود که زندگی قشنگ میشود. دروغ بود همه چیز. همه چیز مسخره ست. از همه چیز خسته ام. امشب، پلک هایم سنگین است اما به خواب نمیروم. دیگر آهنگ ها هم مرا گردن نمیگیرند. تمام شده ام. ستاره آبی من خاموش شده است.
۲۷۲
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.