تهیونگ، جلوی آینه ایستاده بود و همینطور که به چهره غمگین
تهیونگ، جلوی آینه ایستاده بود و همینطور که به چهره غمگین خودش نگاه میکرد، ماسکش رو بالا داد و زیر لب زمزمه کرد :
“ چقدر ما ادما یه جایی از زندگیمون، منتظر موندیم تا یه نفر پیدامون کنه“
“ تو تاریکی روزامون، تو لحظه های زندگیمون؛ منتظر بودیم تا یکی فقط پیدامون کنه. “
“ بگه خیلی خوب مخفی شده بودی از دست ادما. پیدا کردنت خیلی سخت بود.
ولی من خیلی جاها دنبالت گشتم“
“ تموم جاهایی که ممکن بود اونجا باشی رو گشتم.
ولی تمام این مدت تو خودت گم شده بودی
ولی من پیدات کردم؛ و دیگه هم قرار نیست گمت کنم “
زیر اون ماسک سفید، که همیشه لبخندشو پنهون میکرد، لبخندی دردناک زد...
چونش لرزید و با سقوط کردن اولین قطره اشک از چشمای قهوه ایش؛ دوباره زمزمه کرد :
«ولی هیچکس نتونست منو پیدا کنه و من هروز و هروز بیشتر تو خودم گم میشم»
“ چقدر ما ادما یه جایی از زندگیمون، منتظر موندیم تا یه نفر پیدامون کنه“
“ تو تاریکی روزامون، تو لحظه های زندگیمون؛ منتظر بودیم تا یکی فقط پیدامون کنه. “
“ بگه خیلی خوب مخفی شده بودی از دست ادما. پیدا کردنت خیلی سخت بود.
ولی من خیلی جاها دنبالت گشتم“
“ تموم جاهایی که ممکن بود اونجا باشی رو گشتم.
ولی تمام این مدت تو خودت گم شده بودی
ولی من پیدات کردم؛ و دیگه هم قرار نیست گمت کنم “
زیر اون ماسک سفید، که همیشه لبخندشو پنهون میکرد، لبخندی دردناک زد...
چونش لرزید و با سقوط کردن اولین قطره اشک از چشمای قهوه ایش؛ دوباره زمزمه کرد :
«ولی هیچکس نتونست منو پیدا کنه و من هروز و هروز بیشتر تو خودم گم میشم»
۱۰.۸k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳